• سخن گفتن جمجمه پوسیده
موضوع: متفرقه
کلمات کليدي: پادشاه، جمجمه، ظالم، عزرائیل، ماهی
شیخ برسی از ابو رواحه انصاری از مغربی روایت کرده است:
وقتی امام علی علیه السلام از جنگ نهروان فارغ شدند، به یک جمجمه پوسیده اشاره کردند و فرمودند که آنرا نزد ایشان بیاورند. پس ایشان انرا گرفته و تکان داده و خطاب به او فرمودند : ای جمجمه! تو کیستی؟ فقیری یا ثروتمند؟ شقی هستی یا سعید؟ پادشاه هستی یا رعیت؟ آنگاه به اذن خدا آن جمجمه به زبان فصیح عربی جواب داد : ای امیرالمؤمنین! من یک پادشاه ظالم بودم و اسمم پرویز پسر هرمز است و مالک ملوک و صاحب شرق و غرب و پستی و بلندی و صحراها و دریاها هستم. کسی هستم که هزار شهر را گرفتم و هزار پادشاه را کشتم. من کسی هستم پنجاه شهر را بنا کردم و پانصد کنیز زن و هزار برده ترکی و ارمنی و زندی و غیره داشتم و با هفتاد هزار دختر پادشاه ازدواج کردم و هیچ پادشاهی در زمین نبود مگر آنرا شکست دادم و صاحب ملک او شدم و به اهل آن ظلم کردم. پس هنگامی که ملک الموت نزد من آمد به من خطاب کرد: ای ظالم! همانا با حق مخالفت کردی. پس اعضایم سست و بدنم ضعیف شد. هفتاد هزار پسر از پادشاهان به دست من زندانی شده بودند، وقتی عزرائیل جانم را گرفت اهل زمین از ظلم من راحت شدند. پس تا ابد در جهنم عذاب خواهم شد. خداوند برایم هفتاد هزار فرشته قرار داده تا مرا عذاب کنند هر کدام دستش یک گرز آهنی از آتش دارند که اگر یک ضربه با آن به زمین بزنند کوهها و صحراها و دریاها می سوزند. همچنین خدا به تعداد هر مویی که در بدنم وجود دارد ماری را قرار داده که مرا می گزد و عقربی مرا نیش می زند و با همه این عذاب ها احساس می کنم که در کاخ خود در دنیا هستم. پس آنها خطاب به من می گویند : این عذاب ها همه از ظلم تو بر مردم است. آنگاه جمجمه ساکت شد.
وقتی لشکر اسلام حرف های جمجمه را شنیدند گریه کرده و بر سر و صورتشان می زدند و می گفتند : ای امیرالمؤمنین! ما حقیقتا به تو ظلم کرده ایم، زیرا تو را از خلافت برکنار کردیم و اکنون از کاری که کردیم پشیمان هستیم و از شما طلب بخشش می کنیم. آنگاه امام علی علیه السلام دستور دادند آن جمجمه را دفن کنند. یکباره به اذن خدا آب جاری در رود ایستاد و تمام آبزیان بیرون آمده و به امام علی علیه السلام سلام کردند. سپس یک ماهی به ولایت و امامت ایشان شهادت داد. همچنین بعضی از آبزیان می گفتند : سلام بر زمزم و صفا، سلام بر سدرة المنتهی و همانا سخن گفتن با شما اهل نهروان و رود ها و خاک هایش سعادت ما برای شما است و ندا می زدند : " لولاک " اگر تو نباشی، زندگی برای ما مفهومی ندارد.
لطفا نظرات و پیشنهادات خود را برای بهتر شدن بخش معجزات در کادر کناری درج نمایید. با تشکر
* منبع : پانصد و چهل وشش فضائل و کرامات از امام علی (ع)
نوشته شده توسط Ehsan در روز دوشنبه 1391/3/15 ساعت 14:24
من این مطلب را پسندیدم
|