• از خشم علی تا اعتراض خلیفه دوم
موضوع: غدیر در تاریخ
کلمات کليدي: اعتراض عمر بن خطاب، خشم امیرالمومنین، دستور حج تمتع، عمر بن خطاب
در حالی که کاروان پیامبر صلی الله علیه و آله از سمت شمال مکه در حال رسیدن به آن جا بود، امیرالمومنین علیه السلام بعد از این که جزیه ی نجرانیان را که هزار حلّه بود از آنان گرفته بود راهی مکه شده بود.
کاروان یمن،روز چهارم ذی الحجه از سمت جنوب به مکه نزدیک شدند در حالی که پیامبر نیز از شمال مکه به نزدیکی این شهر رسیده بود.امیرالمومنین از لشکر جدا شد و یک نفر را مسئول آنان قرار داد تا آنان را به مکه بیاورد و خود پیشتر نزد پیامبر آمد.
خبر آمدن امیرمومنان آن هم در نزدیکی مکه برای همه غیرمنتظره بود.آن حضرت خدمت پیامبر که از این واقعه مسرور شده بود رسید و خبر آنچه در یمن اتفاق افتاده و آنچه از اهل نجران گرفته بود را به پیامبر داد؛ و به آن حضرت خبر داد که برای ملاقات با حضرتش قبل از لشکر همراه آمده است.
خشم امیرمومنان از اقدام خودسرانه لشکر*
بعد از این ملاقات امیرمومنان به کاروان خود پیوست.در آن هنگام دید که اهل لشکر حلّه های نجرانی را بر تن کرده اند.حضرت به جانشین خود در لشکر فرمود:وای بر تو! چه دلیلی داشت که حلّه ها را به اهل لشکر بدهی قبل از آن که آن ها را به پیامبر تحویل دهیم ،در حالی که من چنین اجازه ای به تو نداده بودم؟!
او در پاسخ گفت:اینان از من خواستند که در این لباس ها محرم شوند و این ها را زینت خود قرار دهند و بعد،آن ها را به من بازگردانند! امیرمومنان دستور داد مردم حلّه ها را از تن بیرون آورند و مانند قبل،آن ها را دسته بندی کنند و به جای خود برگردانند.
این کار امیرمومنان عده ای را به کینه توزی واداشت،به گونه ای که تصمیم گرفتند وقتی به مکه رسیدند درباره ی این اقدام حضرت نزد پیامبر شکایت برند. [1]
ورود به مکه
همزمان با ورود کاروان مدینه از سمت شمال مکه،کاروان یمن نیز از سمت جنوب وارد این شهر شدند و خدمت پیامبر رسیدند و به کاروان حجاج پیوستند.
بعد از ورود به مکه،و برپایی خیمه های حجاج، برنامه هایی از قبیل زیارت کعبه و طواف و نماز طواف انجام شد.در این مدت کاروانیان مشغول برنامه های معمول خود بودند؛ از جمله زیارت حجر الاسود و سعی صفا و مروه و...
دستور حساس حج تمتع
با پایان سعی بر فراز کوه مروه،لحظه ی حساس فرارسید. ماجرا از این قرار بود که در زمان جاهلیت مردم معتقد بودند که در ماه های حج (از ذی القعده تا محرم)عمره جایز نیست و فقط باید حج انجام داد؛و این مسئله تا سال قبل از حجة الوداع ادامه داشت.
اکنون خدا اراده کرده بود از یک طرف این سنت حاهلی را باطل کند و اجازه ی عمره در ماه های حج را بدهد و از سوی دیگر حج تمتع را در کنار حج قران و افراد به مردم بیاموزد.یعنی در حالی که آخرین و تنها سفر حج پیامبر بود می بایست تعلیم حج به گونه ای باشد که هر سه نوع حج را مردم یاد بگیرند.
بعد از نزول آیات تشریع حج تمتع که شامل عمره و حج بود(196تا 203 بقره) پیامبر خطابه ای مختصر ایراد کرده و فرمود:
"این جبرئیل است-و اشاره به پشت سرشان کردند- که به من دستور می دهد تا امر کنم هر کس را که قربانی همراه نیاورده از احرام بیرون رود و آنچه تا این لحظه انجام داده عمره قرار دهد.اگر من هم قربانی نیاورده بودم مانند شما از احرام خارج می شدم؛ولی من قربانی ها را با خود برداشته ام و کسی که قربانی با خود آورده نباید از احرام بیرون آید تا آن ها را به قربانگاه برساند."
عده ای که به سنت جاهلی عادت داشتند از نحوه ی کار پرسیدند که پیامبر آنان را امر کرد که برای فهمیدن طریقه ی کار به ایشان اقتدا کنند. بار دیگر در این باره از سوی مردم سوال مطرح شد.
حضرت فرمود: "آیا مرا در ابلاغ امر الهی متهم می کنید؟در حالی که من امین اهل آسمان و زمین هستم! ..."
بعد از این جریانات موقعی فرارسید که کسانی که قربانی نیاورده بودند باید بعد از طواف و رکعتین و سعی ،با کوتاه کردن کمی از مو یا ناخن حج خود را تبدیل به عمره می کردند و از احرام بیرون می آمدند تا دوباره برای حج احرام ببندند.
هر کس متناسب با این مسئله محرم ماند و یا خارج شد.امیرمومنان نیز چون قربانی آورده بود، محرم ماند. حضرت زهرا سلام الله علیها و امام حسن و امام حسین علیهما السلام چون قربانی نیاورده بودند بعد از تقصیر خارج شدند. [2]
اعتراض عمر بن خطّاب
درباره ی تمتع و انجام عمره و حج در کنار یکدیگر ،همه ی مردم سخن حضرت را پذیرفتند جز عمر بن خطّاب که معترضانه گفت: آیا به قصد حج بیرون آییم در حالی که آب از بدمنمان می چکد؟یعنی آنچه بر محرم حرام است انجام بدهیم و غسل نماییم!!!
پیامبر غضب کرده و فرمود:
"بدان که تو هرگز به این حکم خدا ایمان نمی آوری! آنگاه حضرت غضبناک فرمود: من مردم را به امری دستور می دهم ولی آنان تردید می کنند!"
پیامبر با اشاره به این که این حکم تا روز قیامت پابرجاست فرمود که عمره و حج داخل شدند تا روز قیامت!
با آنکه همه مردم -جز کسانی که قربانی همراه آورده بودند- طبق دستور الهی با انجام اعمال مربوطه از احرام بیرون آمدند، ولی عمر بن خطاب بر گفته ی خود مقاومت کرد و بر خلاف دستور پیامبر از احرام بیرون نیامد!!
پیامبر او را فراخواند و فرمود:
ای عمر، چر هنوز تو را محرم می بینم؟آیا قربانی همراه آورده ای؟گفت نیاورده ام. فرمود:پس چرا از احرام خارج نمی شوی در حالی که من به کسانی که قربانی نیاورده اند دستور خارج شدن از احرام داده ام. گفت: یا رسول الله! به خدا قسم از احرام خارج نمی شوم در حالی که تو در احرام هستی!!!
حضرت فرمود:
"تو تا روز مرگت هرگز به این مسئله ایمان نخواهی آورد!" [3]
----------------------------
*با تصرف و تلخیص از کتاب گزارش حجة الوداع انصاری
[1] المغازی(واقدی):ج2 ص 1079+ صحیح مسلم و مسند حنبل
[2]کافی ج4 ص 246 +صحیح مسلم ج2 ص 725
[3]صحیح مسلم:ج2ص 719،722،725، 742+ کافی ج4ص246+مسند حنبل ج6 ص 410
نوشته شده توسط حسینی در روز دوشنبه 1390/5/17 ساعت 10:38
من این مطلب را پسندیدم
|