• ابورافع
موضوع: اصحاب
کلمات کليدي: ابورافع، اصحاب
از او با کُنيه نام برده ميشود و در نام او اختلاف است. بيشتر اهل علم، نام او را «اسلم» دانسته اند و برخي «ابراهيم»[1] و برخي نامهاي ديگر. او از چهره هاي برجسته تشيّع و از پيشتازان در تأليف و تدوين و دانش و از همراهان ارجمند امام نيکان، علی علیهالسلام است.
ابورافع، از غلامان عبّاس (عموي پيامبرصلي الله عليه وآله) بود[2] که او را به پيامبر صلي الله عليه وآله بخشيد.[3] زمانیکه عبّاس اسلام آورد و ابو رافع خبر اسلام آوردن او را به پيامبر خدا داد، پيامبر صلي الله عليه وآله او را آزاد کردند.[4]
ابو رافع در همه جنگهاي پيامبرصلي الله عليه وآله بهجز جنگ بدر، شرکت کرد[5] و پس از ايشان، با استواري تمام در کنار امير مؤمنان ايستاد و از ایشان جدا نشد.[6]
ابو رافع از جمله راويان حديث غدير است.[7] او را از نيکنهادان و شايستگان شيعه بر شمردهاند[8] که در نبردهاي علي عليهالسلام نيز همراه ایشان بوده است.[9]
ابو رافع، مسئول بيت المال امام عليهالسلام در کوفه بود[10] و دو فرزند او، «عبيد اللَّه» [11] و «علي» ، [12] از کاتبان مولا عليهالسلام بودند.
ابو رافع، کتابي بزرگ با عنوان «السنن و القضايا و الأحکام» [13] دارد که مشتمل بر ابواب مختلف فقه است و جمعي از محدّثان بزرگ و از جمله فرزندان ارجمند وي آن را روايت کرده اند.
وی، کتابهاي ديگري با عناوين «أقضية أمير المؤمنين»، «کتاب الديات» و ... دارد که برخی از علما بر اين باورند که همه اينها ابواب و فصول همان کتاب بزرگ بوده است. [14]
ابو رافع، پس از شهادت مولا عليهالسلام همراه امام حسن مجتبي عليهالسلام به مدينه رفت [15] و امام حسن عليهالسلام نيمي از خانه حضرت علي عليهالسلام را در اختيار او قرار دادند. او از پيامبر خدا نيز احاديثي را نقل کرده است. [16] برخي سال وفات او را سال 40 هجري ذکر کردهاند.[17]
دو روایت در مورد جناب ابورافع:
در «رجال النجاشي» به نقل از «ابو رافع» آمده است:
بر پيامبر خدا وارد شدم، در حالي که ایشان خواب بودند يا وحي بر ایشان نازل ميشد. ناگهان، ماري در گوشه خانه ديدم و چون کشتن آن موجب بيدار شدن پيامبر صلي الله عليه وآله ميشد، آن را نکشتم و ميان پيامبر خدا و مار، دراز کشيدم تا اگر آسيبي برساند، به من برسد، نه به پيامبر خدا.
پيامبر صلي الله عليه وآله بيدار شدند در حاليکه اين آيه را تلاوت ميکردند:
«إِنَّمَا وَلِيُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُو وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ »[18]
«تنها وليّ شما، خدا و پيامبرش و مؤمنان هستند؛ کساني که نماز ميخوانند و در حال رکوع، صدقه ميدهند»
سپس فرمودند:
«سپاس خدايي را که آرزوي علي را کاملاً برآورد و بر او مبارک باد برتري اي که خدا به او بخشيد».
سپس روي برگرداندند و مرا در کنار خود ديدند. فرمودند:
«اي ابو رافع! چرا اين جا خوابيده اي؟»
ماجراي مار را به ايشان گفتم. فرمودند:
«برخيز و آن را بکش».
من هم برخاستم و آن را کُشتم. سپس پيامبر خدا دستم را گرفتند و فرمودند:
«اي ابو رافع! تو چگونه خواهي بود در هنگامي که گروهي با علي ميجنگند و آنان بر باطل اند و علي بر حق؟ نبرد با آنان، تکليفي الهي است و هرکه نتواند جهاد کند، بايد با دلش انکار کند و اگر اين را هم نتواند، تکليف ديگري ندارد».
گفتم:
«برايم دعا کنید تا اگر آنان را درک کردم، خداوند ياريام کند و توان جنگ با آنان را به من بدهد.»
فرمودند:
«بار خدايا! اگر آنان را درک کرد، نيرومندش بدار و يارياش ده».
سپس به سوي مردم، بيرون آمدند و فرمودند:
«اي مردم! هرکس دوست دارد که به امين من بر جان و خانوادهام بنگرد، اين است، ابو رافع، امين من بر جانم ».[19]
در «رجال النجاشي» به نقل از «عون بن عبيد اللَّه بن ابي رافع» آمده است:
زمانیکه با علي عليهالسلام بيعت شد و معاويه در شام با او مخالفت کرد و طلحه و زبير به بصره رفتند، ابو رافع گفت:
اين، گفته پيامبر خداست:
«به زودي کساني با علي ميجنگند که پيکار با آنان، تکليف الهي است».
پس خانه و زميني را که در خيبر داشت، فروخت و با آن که پيرمردي کهن سال بود و 85 سال سن داشت، با علي عليهالسلام حرکت کرد و گفت:
«خدا را سپاس. به منزلتي رسيدهام که کسي نرسيده است:
دو بيعت کرده ام (بيعت عقبه و بيعت رضوان) و به سوي دو قبله نماز خواندهام و سه هجرت کردهام. »
گفتم:
«کدام سه هجرت؟»
گفت:
«با جعفر بن ابي طالب به حبشه هجرت کردم و با پيامبر خدا به مدينه و اين هم هجرت با علي بن ابي طالب به کوفه.»
همواره با علي عليهالسلام بود تا علي عليهالسلام به شهادت رسيد و با حسن بن عليعليهماالسلام به مدينه بازگشت، در حالي که خانه و زميني نداشت.
امام حسن عليهالسلام نيمي از خانه حضرت علي عليهالسلام را به او دادند و «سُنُح»،[20] زميني را که امام علي عليهالسلام قسمت کرده بودند، به او بخشيدند و عبد اللَّه بن ابي رافع، [پس از فوت پدرش] آن را به بهاي صد و هفتاد هزار [درهم] به معاويه فروخت.[21]
________________________________________________________
پی نوشت:
[1] الاستيعاب:34:177:1، تهذيب المقال:1:164:1.
[2] المستدرک علي الصحيحين:6536:690:3، الطبقات الکبري:73:4.
[3] المستدرک علي الصحيحين:6536:690:3، الطبقات الکبري:73:4.
[4] الطبقات الکبري:73:4، تاريخ الإسلام:668:3، سير أعلام النبلاء:3:16:2.
[5] الطبقات الکبري:74:4، الاستيعاب:34:178:1، رجال النجاشي:1:62:1.
[6] رجال النجاشي:1:62:1، الأمالي، طوسي:86:59.
[7] مقتل الحسين :48:1، الغدير:8:16:1.
[8] رجال النجاشي:1:62:1.
[9] رجال النجاشي:1:62:1، الأمالي، طوسي:86:59.
[10] الکامل في التاريخ:441:2.
[11] الطبقات الکبري:74:4، تاريخ الطبري:170:3، رجال النجاشي:1:62:1.
[12] رجال النجاشي:1:62:1، رجال ابن داود:1011:134، براي آگاهي بيشتر از شرح حال و ارجمندي وي و فرزندانش، ر. ک:تهذيب المقال:164:1-182.
[13] رجال النجاشي:1:64:1.
[14] تدوين السنّة الشريفة:142 - 138.
[15] رجال النجاشي:1:64:1، الأمالي، طوسي:86:59.
[16] التاريخ الکبير:415:138:5.
[17] سير أعلام النبلاء:3:16:2، تاريخ الإسلام:668:3. گفته شده است که او پس از قتل عثمان درگذشت (الطبقات الکبري:75:4، تاريخ الإسلام:668:3) و برخي نيز گفتهاند که در روزگار خلافت امام عليعليهالسلام وفات کرد (سير أعلام النبلاء:3:16:2، الاستيعاب:34:178:1).
[18] مائده، آيه 55.
[19] رجال النجاشي:1:63:1، الأمالي، طوسي:86:59.
[20] سُنُح، جايي است در بالاي مدينه که خانههاي بني حارث بن خزرج در آن قرار دارد (النهاية:407:2).
[21] رجال النجاشي:1:64:1. نيز، ر. ک:الأمالي، طوسي:86:59.
نوشته شده توسط گروه اصحاب در روز دوشنبه 1390/11/24 ساعت 11:3
من این مطلب را پسندیدم
|