متن مقاله :
برادران اهل تسنن معتقدند حادثه عظيم و تاريخي غدير خم و سخنان و تأکيدات پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به معناي لزوم «محبت و دوستي» حضرت علي علیه السلام است و بر امامت و لزوم پيروي از وي دلالت ندارد. دليل آنان نيز معاني متعدد واژه «ولايت» است. به گفته آنان، تا وقتي «ولايت» به دوستي قابل حمل است، نميتوان به معناي ديگر آن تمسک جست. شيعه در اين باره چه ديدگاهي دارد؟
چندين دلیل بر درستي ديدگاه شيعه در مسأله غدير
شيعه ماهيت حادثه غدير خم و سخنان پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله را نصي صريح و قاطع بر امامت حضرت علي علیه السلام ميداند. در نگاه شيعيان، قرائن و شواهد به گونهاي است که هرگز نميتوان تنها دوستي و محبت علي علیه السلام را رهاورد غدير دانست. البتّه شيعه ادله بيشمار ديگري نيز دارد. دليلها و قرائني که بر درستي ديدگاه شيعه در مسأله غدير گواهي ميدهد، عبارت است از:
1- معناي ولايت: لغت شناسان کلمه ولايت را سرپرستي، عهدهداري امور، سلطه، استيلاء، رهبري و زمامداري معنا کردهاند. معناي اين کلمه و برخي از مشتقاتش در کتابهاي لغت اهل سنت چنين است:
الف) المفردات: «وِلايت يعني ياري کردن و وَلايت يعني، زمامداري و سرپرستي امور و گفته شده است که وِلايت و وَلايت مانند دِلالت و دَلالت است و حقيقت آن «سرپرستي» است. ولي و مولي نيز در همين معنا به کار ميرود.» [1] .
ب) النهايه: «وليّ يعني ياور... و هر کس امري را بر عهده گيرد، مولي و وليّ آن است و از همين قبيل است، حديث «من کنت مولاه فعلي مولاه...؛ و سخن عمر که به علي علیه السلام گفت: تو مولاي هر مؤمني شدي؛ يعني وليّ مؤمنان گشتي.» [2] .
ج) الصحاح في لغة العرب: «... هر کس سرپرستي امور کسي را به عهده گيرد، وليّ او است.» [3] .
د) معجم مقاييس اللغة: «... هر کس زمام امر ديگري را به عهده گيرد، وليّ او است.» [4] .
با اين سخن لغت شناسان، چگونه ميتوان «من کنت مولاه فعلي مولاه» را به معناي «دوستي» صرف دانست و سرپرستي اجتماعي و زمامداري را از آن جدا ساخت؟! مگر نه اين است که «ابن اثير»، لغتشناس معروف، تصريح ميکند کلمه «مولي» در روايت پيامبر «من کنت مولاه فعليّ مولاه» و نيز سخن عمر در معناي سرپرستي به کار رفته است؟
2- خطاب تند و قاطع پروردگار: اگر حادثه غدير صرفاً براي اعلام دوستي حضرت علي علیه السلام بود، آن قدر اهميت نداشت که خداوند به پيامبرش بگويد اگر آن را ابلاغ نکني، رسالت الاهي را انجام ندادهاي. خداوند ميفرمايد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه يعصمک من الناس ان اللّه لايهدي القوم الکافرين». [5] اين اخطار شديد اللحن به خوبي نشان ميدهد که مسأله از اين حرفها بالاتر است. البته محبت اميرالمؤمنين علیه السلام جايگاهي والا دارد و يکي از نشانههاي ايمان است؛ ولي در اين خطبه تنها «ولايت محبت» مراد نيست.
3- ايمني بخشيدن پروردگار: در آيه ياد شده خداوند پيامبر را ايمني خاطر ميبخشد و ميفرمايد: خداوند تو را در مقابل توطئههاي مردم محافظت ميکند؛ «واللّه يعصمک من الناس». اين امر نشان ميدهد مأموريت غدير مسألهاي مهم بود و پيامبر صلی الله علیه و آله بيم داشت برخي بر اثر هواهاي نفساني به مقابله با آن برخاسته، توطئه کنند؟ آيا فقط اعلام دوستي حضرت علي علیه السلام چنين خوفي پديد ميآورد؟
4- گزينش مکان: پيامبر صلی الله علیه و آله جحفه را که مکان انشعاب مسافران است، انتخاب کرد تا همگي قبل از انشعاب در سخنراني آن حضرت حضور داشته باشند. افزون بر اين، دستور داد کساني که از آن مکان گذشتهاند، برگردند، و صبر کرد تا عقب ماندگان از راه برسند. همچنين دستور داد شاهدان به غايبان اطلاع دهند و اين «نبأ عظيم» را به گوش همگان برسانند. اين امور نشان ميدهد مسأله براي امّت اسلامي فوق العاده مهم و حياتي است؟ آيا عاقلانه است که پيشواي بزرگ مسلمانان در واپسين سخنرانياش حج گزاران خسته و کوفته را گرد آورد و با اين تأکيدات فراوان همه را به دوستي علي علیه السلام فرا خواند.
5- نزول آيه اکمال: پس از اجراي اين مأموريت، آيه «اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام ديناً» فرود آمد. اين امر نشان ميدهد مسأله از صرف محبت بالاتر بود. آيا ميتوان گفت: فقط با دوستي حضرت علي علیه السلام - نه رهبري و پيشوايي آن حضرت - دين کامل ميشود و خداوند اسلام را ميپسندند؟! از سوي ديگر، اگر مسأله فقط دوستي و مودّت بود، قبلاً درباره آن آيه نازل شده، از اين جهت نقصي در دين وجود نداشت. آيه «قل لا اسألکم عليه اجراً الا المودة في القربي»، [6] پيشتر فرود آمده بود. پس آيه اکمال پيامي ديگر دارد.
6- پيامبر صلی الله علیه و آله در آن حادثه، به مسائل اعتقادي استشهاد و در کنار آنها مسأله ولايت را مطرح کرد.
7- پيامبر صلی الله علیه و آله عترت را در کنار قرآن «ثقل اصغر» معرفي کرد.
8- پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: قرآن و عترت از يکديگر جدا نميشوند و امت بايد به هر دو چنگ زند. آيا صرف دوست داشتن قرآن کافي است يا بايد از آن پيروي کرد و آن را پيشواي خود دانست؟ وحدت سياق نشان ميدهد در مورد اهل بيت علیه السلام نيز بايد همينگونه رفتار کرد و آنان را سرمشق و پيشواي عملي خود قرار داد.
9- پيامبر صلی الله علیه و آله به مسأله ايفاي رسالت و سپس «اولويت» خود بر مؤمنان انگشت ميگذارد و بلافاصله مسأله ولايت را طرح ميکند.
10- پيامبر صلی الله علیه و آله مسأله ولايت را سه يا چهار بار تکرار ميکند. اين همه تأکيد براي چيست؟
11- پيامبر صلی الله علیه و آله بعد از اين حادثه فرمود: «اللّه اکبر» بر اکمال دين و اتمام نعمت و خشنودي خدا به رسالت من و ولايت علي «بعد از من».[7]
نکته مهم در اينجا آن است که اگر مقصود از «ولايت» محبت باشد، قيد «بعد از من»، زائد ميشود؛ زيرا محبت حضرت علي علیه السلام به پس از مرگ پيامبر صلی الله علیه و آله مقيد نيست و بسيار مسخره مينمايد، اگر منظور پيامبر صلی الله علیه و آله آن باشد که بعد از رحلت من علي را دوست بداريد؛ چون محبت علي علیه السلام با حيات پيامبر صلی الله علیه و آله قابل جمع است. پس رهبري امام علي علیه السلام مراد است؛ زيرا وجود دو پيشوا در يک زمان و در عرض هم ممکن نيست.
12- بعد از اين ماجرا، مردم با حضرت علي علیه السلام بيعت کردند؛ مگر دوستي بيعت دارد؟ بيعت در لغت به معناي التزام به پيروي است. حتي ابوبکر و عمر نيز با آن حضرت بيعت کرده، گفتند: «بخّ بخّ لک يا علي، اصبحت مولاي و مولي کل مؤمن».[8]
13- همه حاضران در آن جلسه، از خطابه پيامبر صلی الله علیه و آله مسأله «امامت و پيشوايي حضرت علي علیه السلام» را فهميدند. بلافاصله «حسان بن ثابت انصاري» از پيامبر صلی الله علیه و آله اجازه گرفته، اشعاري زيبا سرود و در يکي از ابيات آن از زبان پيامبر صلی الله علیه و آله چنين گفت:
قم يا علي فانّني، رضيتک من بعدي اماماً و هادياً
اي علي، برخيز. خرسندم که تو بعد از من امام و هادي باشي.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر اين شعر سکوت کرد. سکوت و عدم مخالفت پيامبر صلی الله علیه و آله در برابر يک سخن يا رفتار، نزد همه مسلمانان حجت است. بنابراين، اگر مسأله غدير معنايي جز امامت داشت، پيامبر صلی الله علیه و آله سخنان «حسان بن ثابت» را تأييد نميکرد و او را تشويق نميفرمود.
از سوي ديگر، چنانچه مراد رسول خدا امامت نبود، بايد ديگر مسلمانان لب به اعتراض ميگشادند و حسان بن ثابت را از چنين برداشتي باز ميداشتند.
14- نکته بسيار جالب توجه ديگر، مسأله «جابر بن نضر» يا «حارث بن النعمان الفهري» است. در روايت چنين ميخوانيم: اين فرد، پس از انتشار سخن پيامبر صلی الله علیه و آله در غدير خم، نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: «اي محمد، از جانب خدا به ما گفتي شهادت دهيم که جز خداي يگانه پروردگاري نيست و شهادت دهيم که تو پيامبر خدايي و نماز بخوانيم و روزه بداريم و حج انجام دهيم و زکات بپردازيم. ما نيز همه اينها را پذيرفتيم؛ ولي به اين حد بسنده نکردي، پسر عمويت را بر ما برتري دادي و گفتي: «هر که من مولاي اويم، علي مولاي او است». اکنون بگو اين سخن را از پيش خود گفتي، يا از جانب خدا؟ پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: سوگند به آن که جز او خدايي نيست، اين مطلب از سوي خداوند است. در اين هنگام، به سوي اسبش شتافت و گفت: خدايا، اگر آنچه محمد صلی الله علیه و آله ميگويد حق است، بر ما سنگ ببار يا ما را به عذابي دردناک گرفتار ساز! هنوز به اسب خود نرسيده بود که سنگ بر سرش باريد؛ بر زمين افتاد و درگذشت. آنگاه اين آيه نازل شد: «سأل سائل بعذاب واقع، للکافرين ليس له دافع، من اللّه ذي المعارج.» [9] .
چه چيز در سخن پيامبر صلی الله علیه و آله نهفته بود که آن مرد خيره سر برآشفت؟ آيا صرف دوستي، اين همه لجبازي پديد ميآورد؟ مسلماً مسأله فراتر از اين بود؛ زيرا اين شخص با علي دشمني ميورزيد و ميديد با اين واقعه بايد عمري تحت فرمان وي قرار گيرد. پس از سر بيخردي و کبر و کژانديشي، مرگ و عذاب را بر ولايت مولاي متقيان ترجيح داد. [10] .
15- نکته مهم ديگر آن که، خود اميرمؤمنان در روز «شورا»، براي اثبات امامت خود، به حادثه غدير استناد کرد. عامربن واثله ميگويد: «در روز شورا با علي علیه السلام کنار در خانه ايستاده بودم و شنيدم که حضرت علیه السلام به آنان فرمود: براي شما دليلي ميآورم که هيچ کس نميتواند بر آن خدشه وارد کند. سپس فرمود: اي جماعت!
- آيا در ميان شما کسي هست که پيش از من به يگانگي خداوند ايمان آورده باشد؟ گفتند: نه.
- آيا در بين شما کسي برادري چون جعفر طيّار که با ملائک پرواز ميکند، دارد؟ گفتند: نه.
- آيا کسي از شما عمويي چون حمزه، شمشير خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله ، دارد؟ گفتند: نه.
- آيا کسي از شما همسري چون فاطمه(س) دختر پيامبر صلی الله علیه و آله و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه.
- آيا کسي از شما فرزنداني مانند حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه.
- آيا کسي از شما هست که به دستور قرآن پيش از نجوا با پيامبر صلی الله علیه و آله صدقه داده باشد؟ گفتند: نه.
- آيا در ميان شما جز من کسي هست که پيامبر صلی الله علیه و آله دربارهاش فرموده باشند: «من کنت مولاه فعليٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره، ليبلّغ الشاهد الغائب»؟ گفتند: نه. [11] .
16- پس از اعلام ولايت اميرمؤمنان علیه السلام ، پيامبر صلی الله علیه و آله چنين دعا کرد: «اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و احبّ من احبه...؛ خدايا! آنکه علي را به ولايت برگزيند، تو ولياش باش و آن که با او به عداوت در آيد، با او دشمني کن و دوست بدار آن که علي را دوست دارد....» [12] .
اکنون به خوبي روشن ميشود، اگر مقصود از ولايت محبت و دوستي باشد، دعاي بعدي پيامبر: «و احبّ من احبّه» تکرار و لغو ميشود. بنابراين، وجود هر دو سخن نشان ميدهد اينها دو موضوع متفاوتند و ولايت چيزي برتر از محبت است؛ هر چند دوستي وليّ از لوازم ولايت به شمار ميآيد.
مسلمانان بعد از پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله به فرقههاي مختلف تقسيم شدند. هر گروهي راهي خاص برگزيد و تعاليم اسلام را طبق ذوق و سليقه و تمايلات خويش تفسير کرد. ما با مراجعه به گفتههاي پيامبر صلی الله علیه و آله و قرآن کريم در پي راه ميگرديم. راستي در اين جنجال و هياهو بايد چه راهي برگزيد و تعاليم دين را از چه کسي فرا گرفت؟ با کمي تحقيق، در مييابيم پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله مردم را در سردرگمي رها نساخته و براي آنان راهي را مشخص کرده است. آن حضرت فرمود «من دو چيز گرانبها در بين شما ميگذارم: قرآن و اهل بيت.» اين کلام نوراني نشان ميدهد پس از پيامبر بايد در پي اهل بيت حرکت کرد تا در پيچ و خم افکار و عقايد و راههاي گوناگون، اسير گمراهي نشد.
توصيه ما آن است، با مراجعه به کتابهاي مستند و مفيد، در اين زمينه به تحقيق بپردازيد تا حقيقت آشکار شود. در اين مسير ميتوانيد از کتابهاي زير استفاده کنيد.
1. احقاق الحق، علامه شهيد تستري
2. عبقات الأنوار، ميرحامد حسين
3. الغدير، علامه اميني
4. راه ما، راه و روش پيامبر ما، علامه اميني، ترجمه: موسوي همداني
5. شيعه در اسلام، علامه طباطبايي
6. حقجو و حقشناس (ترجمه المراجعات)، علامه سيد شرفالدين، ترجمه محمد رضا امامي
7. شبهاي پيشاور، سلطان الواعظين شيرازي
8. همراه با راستگويان، تيجاني سماوي، ترجمه: سيد محمد جواد مهري
9. عبداللّه بن سبا، ج 3 - 1، علامه عسکري
10. نقش ائمه در احياي دين، ج 15 - 1، علامه عسکري
11. يکصد و پنجاه صحابي ساختگي، علامه عسکري
12. نقش عايشه در تاريخ اسلام، علامه عسکري
13. امامت و رهبري، شهيد مطهري
14. انديشههاي اسلامي در ديدگاه دو مکتب (ترجمه معالم المدرستين)، ج 2 - 1، علامه عسکري، ترجمه: دکتر جليل تجليل
15. بررسي مسائل کلي امامت، ابراهيم اميني
16. شيعه پاسخ ميگويد، سيد رضا حسيني نسب
17. فريب، صالح الورداني
18. خاطرات مدرسه، سيد محمد جواد مهري
19. سيري در صحيحين، محمد صادق نجمي
20. آنگاه هدايت شدم، تيجاني سماوي، ترجمه: سيد محمد جواد مهري
21. اهل سنت واقعي کيست؟، تيجاني سماوي، ترجمه: سيد محمد جواد مهري
22. از آگاهان بپرسيد، تيجاني سماوي، ترجمه: سيد محمد جواد مهري
23. اهل بيت، کليد مشکلها، تيجاني سماوي، ترجمه: سيد محمد جواد مهري |