• ابواب الیمان (2)
موضوع: زیارت جامعه
کلمات کليدي:
در بخش قبلی بیشتر پیرامون معنی وازه های «باب» و «ایمان» و روایات مربوط بدان سخن رفت، در این نوشتار سعی می شود تا گوشه ای از اثرات معرفتی ایمان تقدیم گردد. پیشنهاد میکنیم پیش از مطالعه این بخش، حتما بخش قبلی را ملاحظه فرمایید.
ائمه اوج ایمان:
پیامبر و ائمّه صلوات الله علیهم اجمعین را هرچه بیشتر در پیشگاه خدا ببینی، ایشان را از همهی خلق پایینتر میپنداری. آن بزرگواران در مناجاتهای خود سراسر عذر و فقر و ذلت هستند، امّا در مقابل غیر خدا، صاحب همهی کرامات و فضایل.
اگر مفهوم ایمان و تسلیم را میخواهیم بدانیم از ایشان در مورد عدم اقدامشان سؤال میکنیم، میفرمایند: ما عهدی با خدا بستیم و پایبند آنیم.
وقتی دل آمادهی پذیرش خدا میشود چیزهای زیادی درپی آن میآید، مثل حسن ظن به خدا، رضای به تدبیر الهی، توکل، لاحول و لا قوة الا بالله و... که همهی اینها در یک عبارت خلاصه میشود «فقط خداوند ولی ماست و هیچ کس دیگری کارهای نیست.»
- اگر خدا ذبح اسماعیل (ع) را بخواهد، حضرت ابراهیم (ع) اطاعت میکند.(آیا ما هم چنین ایمان داریم؟)
- اگر خدا به امام حسین میفرماید: «ان الله شاء ان یراک قتیلا»[1] امام به کربلا میرود تا خدا او را قتیل ببیند.
این چه شعوری است که بگوید: اگر علی دستش گرهگشاست چرا برای خودش و همسرش کاری نکرد؟!
به جای اینکه دائم به امام علیه السلام شکوه کنیم که چرا این را خواستم و ندادی و... (که اینها کفریات است. این حرف یعنی امام چرا وظیفهات را در مورد من انجام نمیدهی؟) بیاییم تمرین ادب ورزی و تسیلم بودن بکنیم.
البته اگر هم ادب نکنی، امام باز هم به فکر تو هست. عمر سعد ملعون میخواهد گمراه بماند اما سیدالشهدا علیه السلام او را به سمت خود میخواند. کیست که در رحمت امام شک داشته باشد؟
ما به چه خدایی ایمان و اعتقاد داریم؟ همه چیز را بسته به خودمان نمیبینیم؟! یا اعتقاد به خدا هم در زندگیمان نمود دارد؟!
اطمینان و آرامش فقط با ذکر خداست؟ «الا بذکر الله تطمئن القلوب» ما با چه چیز به آرامش میرسیم؟
از مشترکات همهی تشرفات این است که همه نزد امام علیه السلام به آرامش رسیدهاند و همهی آن سؤالاتی که میخواستند بپرسند را فراموش کرده بودند.
پیش امام بودن همه چیز است. سؤال دیگر برای چه؟
نشود که ما سخن امام را بگیریم و او را کنار بزنیم. امام بلندگو و نامهرسان نیست! تا یک ذره عربی میخوانیم میخواهیم قرآن را تفسیر کنیم. مفسر قرار بود که باشد...؟
او سفینهی نجات است که باید سوار شویم و حصنی است که باید داخلش شویم.[2]
شیخ جعفر شوشتری در کتاب خصائص میگوید: «و الشمس و ضحیها و القمر اذا تلیها» شمس امام حسین علیهالسلام و قمر، قمر بنی هاشم علیه السلام است. ماه به دنبال نور است و نور از خورشید میگیرد اما در کنار خورشید دیده نمیشود؛ ولی در شب نورافشانی میکند. انگار حضرت عباس علیه السلام در مقابل سیدالشهدا سلام الله علیه هیچ چیز بلد نیستند، نه تاکتیک جنگی و نه ... و تسلیم محض هستند.
ولیّ به هر شکل که بخواهد، هدایت را به ما میرساند اما زیر بار نرفتن ما مشکل اصلی است. اگر کلام امام علیهالسلام که نور است را بشنویم و عمل نکنیم خوب یعنی نور را از ما دزدیدهاند.
شیاطین دوست دارند در وحی دستکاری کنند. [3] کار شیطان این است که وقتی میخواهد چیزی از دست ولی به کسی برسد آن را خراب کند. این سرّ تمام تشکیک هایی است که در روایات ائمّه علیهم السلام میشود. مثلاً فرد بدون حتی دیدن بحار، روایات آن را رد میکند. ما در مورد هیچکدام از مسایل زندگی و علمی تشکیک نداریم امّا تا به عاشورا میرسیم، سوالات شروع میشود!!!
شیطان دقیقا در محل سرسپردگی و تسلیمِ امام شدن کمین میکند.
سیستم الهی یومنون بالغیب است و هدایت در این روش اعطا میشود. اما در سیستم بشری تا نبینم کاری نمیکنم! سیستم ما این است که خدایا بده تا صدقه بدهم! امّا خدا میگوید، صدقه بده تا بدهم.
فرمودند که اگر کسی سخنی از ما به وی رسید و او به خاطر اینکه سخن از ماست، عمل کرد، آن ثوابی که در آن روایت آمده که مال ما نیست را به او میدهیم. دیدهایم که خیلی از مردم عوام، سفارشی از معصوم (ع) را شنیدهاند و در عمل بکار بستند حتی با اشتباه مثلا ذکر را اشتباه خواندهاند، اما به خاطر اطاعت، حاجت روا شدهاند. البته واضح است که این به معنای هر طوری عمل کردن نیست، بلکه مراد تسلیم بودن است.
ایمان پذیرش محض در مقابل خداست. یعنی در مقابل او چیزی با خود نبردن (بحث، پیشینه و...). وقتی به حضرت عباس علیه السلام فرمودند، برو ببین آنها چه میگویند، حضرت رفتند گوش کردند و هیچ چیز از خود نگفتند! برگشتند و فرمایشات امام علیه السلام را برای آنها گفتند.
اینجا ارزش زیارت که مملو از سلام است معلوم میشود. جناب مسلم در بام دارالامارة خیلی حرفها میتوانست بزند: خدایا مرا ببخش، از بهشت بگوید یا ...؛ امّا عرضه داشت: «السّلام علیک یا ابا عبدالله صلّی الله علیک...»
لذا از این به بعد باید هرچه دانش خیالی داریم کنار بگذاریم و با یک دل باز به سراغ ولی خدا برویم و اولین چیزی را که شنیدیم، اطاعت کنیم و در صورت کوتاهی، توبه و عذر خواهی.
درجه بندی ایمان به شدت گرایش و بودن با این ذوات مقدّسه است.
اهمیت والای ایمان:
پیامبر صلی الله علیه و آله آن را یکی از سه چیزی که محبوب درگاه الهی است، معرفی کرده اند:
هیچ چیز نزد خداوند دوست داشتنیتر از ایمان و عمل صالح و ترک آنچه که امر به ترکش کرده نیست. [4]
شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: كدام يك از اعمال در نزد خداوند بهترند؟ فرمود:
آن عملى كه خداوند جز آن چيزى را قبول نمىكند، گفتم: آن چيست فرمود ايمان به خداوند يگانه كه بالاترين و شريفترين و عالىترين چيز است... [5]
از اینرو ایمان در بیان امیرمؤمنان علیه السلام اینگونه معرفی شده است: «الایمان أعلی غایة»[6]، «لا شرف أعلی من الایمان» [7]، «الایمان أمان»[8]، «لا نجاة لمن لا ایمان له»[9]، «بالایمان یرتقی الی ذروة السعادة و نهایة الحبور»[10]
نمونه هایی از اثرات تکوینی و تشریعی ایمان
روايت است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به كعبه نگريست و فرمود:
مرحباً به خانه خدا چقدر عظمت داری و چه بزرگ است حرمتت بر خدا، به خدا كه مؤمن حرمت بزرگتري از تو دارد، زيرا خدا به تو يك حرمت داده و به مؤمن سه حرمت در مالش در خونش و در اينكه بدو بدگمانى و سوءظن شود.[11]
امام باقر علیه السلام فرمود:
همانا خداوند سه خصلت به مؤمن اعطا کرده است: عزت در دنیا و در دینش، و رستگاری در آخرت و مهابت در سینه های جهانیان.[12]
امام صادق علیه السلام فرمودند:
همانا همه چیز برای مؤمن فروتنی میکند حتی حشرات و درندههای زمین و پرنده آسمان[13]
امیرالمؤمنین سلام الله علیه در مورد حقیقت ایمان فرمودند:
ايمان بر چهار پايه استوار است: صبر، يقين، عدل و جهاد [که هرکدام از اینها خود بر چهار پایه استوار است]...[14]
یکصد و سه خصلت مؤمن:
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود:
مؤمن به كمال نمىرسد مگر اينكه در او يك صد و سه خصلت باشد كه اين خصال بايد در نيت و فعل و اعمال و كردار و ظاهر و باطن فرد مؤمن وجود داشته باشد.
اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: يا رسول اللَّه اين يك صد و سه را براى ما بيان فرمائيد،
فرمود: اى على از صفات مؤمن اين است كه فكر و انديشه او همواره در جولان و تحرك باشد، و آشكارا بذكر خداوند مشغول گردد و در اعمال خود خالص باشد.
علمش زياد و حلمش بزرگ باشد، در منازعه با خوش زبانى برخورد كند و حسن بيان را از دست ندهد، با مراجعهكنندگان خوش رفتارى نمايد، دلش باز باشد و از مراجعهكنندگان خسته نگردد و خود را برتر از ديگران نداند و خويشتن را كوچك بشمارد.
اگر مىخندد بايد از خنديدن بلند خوددارى كند و فقط تبسم نمايد، و اگر در جايى و اجتماعى شركت مىكند بايد قصدش ياد گرفتن باشد، غافلان را به ياد خداوند بياورد، و جاهلان را دانش بياموزد، اگر كسى او را آزار داد در صدد آزار او نباشد.
در صورتى كه مطلبى را نمىفهمد و يا به او مربوط نيست در آن شركت نكند، به مصيبت ديدگان شماتت روا ندارد، از احدى غيبت نكند، از محرمات دورى گزيند، در شبهات وارد نشود، به مردم سود برساند و بخشنده باشد، آزارش به كسى نرسد، و از غريبان دلجوئى كند. از يتيمان پدرى نمايد، چهرهاش شادمان و روشن و بشاش باشد، حزن و اندوه خود را در دل نگهدارد از فقر و نادارى خوش حال گردد، شيرينتر از شهد باشد، محكمتر از سنگ خارا باشد، رازى را فاش نكند، و پردهاى را ندرد، با آرامش حركت نمايد و آرام راه برود.
هيكلش شيرين و مظهرش خوش باشد، خداوند را زياد عبادت كند، وقارش نيكو باشد، با مردم به نرمى رفتار كند، همواره ساكت باشد، اگر كسى به او اسائه ادب كرد بردبارى از خود نشان دهد، و در برابر بدكاران شكيبائى داشته باشد، بزرگ را احترام بگذارد و به كوچك ترحم كند.
در امانتها امين مردم باشد، از خيانتها دورى كند، با تقوى و پرهيزكارى مانوس باشد، و با حياء هم بستگى پيدا كند، در كارها با احتياط باشد، و از لغزشها دورى گزيند، اعمال و كردارش توأم با ادب باشد، و سخنانش مردم را به شگفت وادارد.
لغزش او كم باشد، و دنبال كارهاى ديگران نگردد و دنبال زندگى خصوصى مردم نباشد، با وقار زندگى كند، صبور و شكيبا باشد، از هر چه به او رسيده راضى گردد، و خداوند را در برابر آنچه به او داده سپاسگزارى كند، كمتر سخن گويد، زبانى راستگو داشته باشد و نيكو كارى كند.
خود را از زشتيها نگهدارد، بردبار باشد، دوست مهربان و همدمى با وفا براى دوستانش به حساب آيد، عفت داشته باشد، شرافت و پاكدامنى را مراعات كند، به كسى فحش ندهد دروغ نگويد، غيبت ننمايد، بد زبان نباشد، حسادت نكند، و بخل نورزد.
همواره خوشحال و روباز و شادمان و شاداب حركت مىكند، حيلهگرى ندارد، و از عيب ديگران خود دارى مىكند و راز كسى را فاش نمىكند، هميشه در كارهاى بزرگ وارد مىگردد، و در اخلاق هم در مرتبه بالا قرار دارد، مورد لطف خداوند است، و از توفيقات او برخوردار مىباشد.
در عين نرمى و ملايمت نيرومند است، و با يقين دنبال كارها را مىگيرد، به دشمنان خود ستم نمىكند و به دوستانش ظلم روا نمىدارد، در سختيها صبور مىباشد، به كسى تعدى نمىكند، هر چه دلش بخواهد انجام نمىدهد، فقر جامه و صبر روپوش او مىباشد.
در آمد او كم ولى افراد تحت تكفل وى زياد مىباشند، زياد روزه دارد و شب مدتها در حال قيام بسر مىبرد، و خوابش اندك مىباشد، دلش پاك و دانشش پاككننده است، هنگامى كه قدرت پيدا مىكند در مىگذرد، هر گاه وعده دهد وفا مىكند، از روى ميل روزه مىگيرد و براى خوف از خداوند نماز مىگذارد.
در كارهايش هميشه دقت مىكند و به خوبى انجام مىدهد ميل اينكه كسى ناظر اعمال او مىباشد ندارد، ديدگانش هميشه پائين، دستش بخشنده و هيچ سائلى را رد نمىكند، و اگر كسى هم احسان نمود بخالت او را ندارد، همواره به برادران دينى كمك مىنمايد، و نيكوكارى را فراموش نمىكند.
سنجيده سخن مىگويد و زبان خود را از هر سخن نگه مىدارد، در بغض خود غرق نمىگردد و در محبت خود هلاك نمىشود، باطل را از دوست خود قبول نمىكند، و حق را از دشمن خود قبول دارد، دانش فرا مىگيرد براى اينكه بديگران ياد دهد، براى عمل كردن ياد مىگيرد.
كينه در دل ندارد، و بسيار سپاسگزارى مىكند، روز دنبال امور زندگى مىرود، و شبها براى گناهان خود استغفار مىكند، اگر با اهل دنيا ارتباط برقرار مىكند از همه آنها زيركتر و باهوشتر مىباشد و اگر با اهل آخرت همكارى مىكند از همه آنها تقوايش بيشتر است.
در كسب خود گرد شبهات نمىرود و اگر معاملهاى كه در آن برايش شكى حاصل شود خوددارى مىكند، و در كارها دنبال كلاه شرعى نمىرود و براى فرار از حرام ظاهرى راه شرعى پيدا نمىكند، از لغزشهاى دوستان خود در مىگذرد، و مراعات رفاقت قديم را مىنمايد. [15]
----------------------------------------------------------------------------------
[1]بحار، ۴۴، ۳۶۴
[2]بحار 23، 105
[3]حج، ۵۲
[4]بحار، ۲۶، ۱
[5]بحار، ج66، ص23
[6]شرح غرر الحکم، ج ۱، ص ۲۱۳
[7]همان، ج ۶، ص ۳۷۹
[8]همان، ۱، ۲۶
[9]همان، ۶، ۴۰۲
[10]همان، ۳، ۲۳۴
[11]بحار، ۶۴، ۷۱
[12]مشکاة الانوار، ص ۴۶
[13]بحار، ۶۴، ۷۱
[14]نهج البلاغه، حکمت ۳۱
[15]بحار، ۶۴، ۳۱۰، به نقل از ترجمه عطاردی
نوشته شده توسط گروه زیارت جامعه در روز جمعه 1390/12/19 ساعت 24:50
من این مطلب را پسندیدم
|