• مستر همفر؛ کاشف محمد بن عبدالوهاب
موضوع: وهابیت
کلمات کليدي:
دشمنان اسلام اعم از یهودیان و مسیحیان، پس از شكست از مسلمین در جنگهای صلیبی متوجه شدند كه از طریق جنگ نمیتوانند بر مسلمین سلطه پیدا كنند. چرا كه مسلمین جهاد را فریضه و شهادت را سعادت میدانند. لذا در صدد برآمدند تا با حملة فرهنگی و ضربه زدن به اسلام بر مسلمین غالب شوند. و از آنجا كه به دین مبین اسلام هیچ شك و شبه و عیب و ایرادی وارد نبود لذا پیر استعمار، انگلیس ـ این دشمن بزرگ اسلام ـ در صدد بر آمد تا دین و حزب تازهای با انبوه شبهات و عیبها تأسیس نموده و سپس به اسلام بچسباند. و آنگاه با مطرح كردن همان شبهات و بزرگنمایی همان عیبها و ایرادات اولاً اعتقادات مسلمین را سست نموده و ثانیاً موجب تفرقه میان مسلمین شود و ثالثاً از روی آوردن پیروان ادیان دیگر به اسلام جلوگیری نماید. و در نتیجه اسلام نیز مانند دیگر ادیان مستعمرهها (بودائیت، برهمائیت و كنفوسیون) برای امپراطوری انگلستان و مسیحیت و یهودیت خطری نداشته باشد.
لذا در تاریخ 1710 م وزارت مستعمرات انگلستان 10 تن از جاسوسان حرفهای خود رابه مصر، عراق، ایران، عربستان و تركیه فرستاد. تا معلومات كافی به منظور تقویت راههایی برای ایجاد تفرقه میان مسلمین و گسترش تسلط بر كشورهای اسلامی جمعآوری كنند.
و در این میان مستر همفر پس از سفر به تركیه ، عراق ، عربستان سرانجام با شخص مورد نیاز خود (محمد بن عبدالوهاب) مواجه می شود
و تمام همت خود را صرف تعلیم و تربیت او كرد، تا سال 1143 هجری استفادة او از تربیت آن دستآموز به مرحلة عمل رسیده و مذهب استعماری وهابیت (مانند قادیانیه و امثال او) اعلام و شروع به كار كرد. و پس از آن با آشنا كردن محمد عبدالوهاب با محمد بن سعود وهابیت - این مذهب انگلیسی و استعماری - را تثبیت نمود .
در این مقاله خاطرات هنفر جاسوس بریتانیای کبیر را آورده ایم.
مقدمه همفر
مدتها بود كه دولت بریتانیای كبیر به موضوع نگهداری مستعمرات و پابرجایی امپراطوری عظیم خود می اندیشید؛اكنون وسعت این امپراطوری تا بدانجا رسیده كه منظره طلوع و غروب خورشید را در دریاهای آن می توان دید.اما در بعضی از این كشورها اهداف انگیس به طور كامل اجرا نمی شود.بنابراین بر ما لازم است كه در چگونگی اداره مستعمرات خود دوباره اندیشه كنیم ومخصوصا به دو نكته توجه لازم را مبذول داریم:
1. تحكیم نفوذ سلطه خود در مستعمرات
2. به چنگ آوردن سرزمینهایی كه هنوز در دام استعمار گرفتار نشده اند.
بنابراین وزارت مستعمرات انگلیس تصمیم گرفت تا برای جاسوسی و كسب اطلاعات بیشتر هیأتهایی را به این كشورها گسیل كند.
در آن زمان بریتتانیا خیالش از بابت دولتهای چین و هند به سبب اختلافات درونی این كشورها راحت بود،البته این بدان معنا نبود كه آنها را به حال خود رها كنند،به همین منظور تدابیری جهت جلوگیری از بیداری ملتها در جهت آزادی اتخاذ گردید.در تحمیل این بلایا به مردم این مناطق ما این ضرب المثل را دستور كار خود قرار دادیم:«بیمار را به حال خود گذار و شكیبایی را از دست مده،یرانجام دوا را با همه تلخی دوست خواهد داشت».
اما از بابت دولتهای ایران و عثمانی،هرچند كه قرار دادهایی را به سود خود امضا كرده بودیم،خیلی مطمئن نبودیم و پیش بینی می كردیم كهاین
دولتها سرانجام سقوط خواهند كرد.مهمترین دلایل عبارت بودند از:
1. نفوذ معنوی اسلام در مردم این نواحی،كه از نیرومندی و ثبات كامل برخوردار بود.در بین مسلمانان شیعیان كه در سرزمین ایران سكونت دارند از حیث عقیده و ایمان استوارتر و طبعاًٍ خطرناكترند.
2. دین اسلام بنابر سوابق تاریخی دین زندگی و سیادت و آزادگی است.
3. ما از هوشیاری،دور اندیشی و تحریكات حكومتهای ایران و عثمانی در امان نبودیم.
4. علمای اسلام نیز سبب نگرانی ما بودند.توده های وسیع مردم و پادشاهان همگی مانندموشی كه از گربه بترسد از علما می ترسیدند.
در همین راستا و برای گسترش مسیحیت در عالم وزارت مستعمرات مرا مأمور جاسوسی به كشورهای مصر،عراق،ایران،حجاز و استانبولنمود.
همزمان با من وزارت مستعمرات 9 نفر از ورزیده ترین جاسوسها را روانه ی كشورهای اسلامی نمود.
سفر به استانبول(مركز خلافت دولت عثمانی)
در سال 1710 همفر با كشتی به استانبول می رود و سفر او چند ماه طول می كشد.او دو مأموریت داشت:1-فراگیری زبان تركی مه در آن زمان زبان رسمی مسلمانان آن دیار بود.2-فراگیری زبان عربی،قرآن و تفسیر و تجوید آن.او مأموریت داشت كه این علوم را به طور كامل یاد بگیرد طوریكه مانند مسلمانان شود.
پس از رسیدن نام محمد را برای خود برمی گزیند و در بدو ورود به مسجد جامع شهر می رود.در همان ابتدا آن قدر شیفته ی مسلمانان میشود كه با خود می گوید چرا باید اینها را رنج دهیم،اما سریعا به قول خود از این وسوسه های شیطانی دوری می جوید. یاد مأموریت خود می افتد.
با روحانی كهن سالی به نام احمد افندی آشنا می شود و شیفته ی اخلاق او می شود.هنفر به او میگوید كه پدر و مادر خود را از دست داده و برای امپراطور عثمانی خدمت میكند.
شیخ با او به مهربانی رفتار میكند و هرچه هنفر از او سوال میكرد با گشاده رویی جواب می داد.هنفر زبان تركی،عربی و همچنین علوم قرآنی را نزد او یاد میگیرد.
همفر در آن مدت در دكان نجاری مردی فاسدالاخلاق كار می كرد و شبها را در مسجد میگذراند.
اعزام به لندن
همفر و 9 نفر جاسوسان دیگر پس از چند سال به لندن فرا خوانده میشوند، اما فقط 6 نفر از آنها به لندن می آیند.یكی از 4 نفر مسلمان میشود و درمصر میماند اما رازی را فاش نمیكند.جاسوس دیگر كه اصلا روس بوده به روس باز میگردد. سومی در عماره نزدیك بغداد وبا می گیرد و میمیرد.ازچهارمی هم خبری در دست نداشتند.
وزارت مستعمرات در جلسه ای همه ی جاسوسان را فرامیخواند و از آنها گزارش میخواهد.همفر در یادگیری زبان و همچنین علوم قرآنی تبحر یافته بود اما در تهیه گزارش از موارد ضعف دولت عثمانی توفیق چندانی نیافته بود.
معاون وزارت مستعمرات برای مأموریت بعدی همفر این نكات را به او گوشزد میكند:
1. یافتن نقاط ضعف مسلمانان برای ایجاد تفرقه بین آنها، زیرا عامل پیروزی ما بردشمن شناخت این مسائل است.
2. ایجاد تفرقه و اختلاف
همفر در مدت 6 ماه اقامتش در انگلیس با دختر عمهاش ازدواج میكند. اما در همان مواقع به او دستور میرسد كه باید به عراق برود. او حتی منتظر به دنیا آمدن فرزندش هم نمیشود و به این سفر میرود.
در یكی از جلساتی كه با مسئولین وزارت مستعمرات دارد به او میگویند:«اگر بتوانی در قسمتهایی از ممالك اسلامی جنگ شیعه و سنی راه بیندازی، بزرگترین خدمت را به بریتانیای كبیر كردهای».
ورود به بصره
همفر پس از ورود به بصره به یكی از مساجد شهر میرود و با شیخ عمرطائی كه از عالمان اهل سنت بود آشنا میشود،اما شیخ به او سوءظن پیدا میكند،اما به هر تقدیری كه بود خود را از این مهلكه بیرون میآورد و میگوید از اهالی آغدیر تركیه است.
او برای سكنی گزیدن مجبور میشود به یكی از كاروانسراها برود كه صاحب آن به قول همفر مردی احمق بود.هنفر مجبور بود برای اینكه شناخته نشود بعد از نماز صبح روزی یك ساعت یا بیشتر قرآن بخواند.سرانجام صاحب كاروانسرا او را به دلیل مجرد بودن اخراج كرد و مجبور شد در یك دكان نجاری كار و زندگی كند.صاحب نجاری اصلاً ایرانی شیعه بود و از مردم خراسان بود.همفر زبان فارسی را نزد او فرا میخواند.
آشنایی با محمدبنعبدالوهاب
در زمانی كه در نجاری زندگی میكرد با جوانی به نام محمدبنعبدالوهاب آشنا میشود،او فردی جاهطلب،بلند پرواز و بینهایت عصبی مزاج بود.او با اینكه سنی مذهب بود اما تعصبی نسبت به عقائد اهل سنت نداشت و میگفت آن چه خدا گفته ما را بس است.
همفر پس از چندی آشنایی با او متوجه میشود كه فرد مناسبی برای پیشبرد اهداف دولت بریتانیای كبیر است،به همین دلیل ارتباط بیشتری با او برقرار میكند.هنفر سعی میكند كه روح جاه طلبی را در محمد گسترش دهد و او را فردی بسیار بزرگ معرفی نماید.
سرانجام همفر توانست محمد را تحت تأثیر سخنان خود قرار دهد.او برای پیشبرد اهداف خود از هیچ كوششی دریغ نكرد،حتی زنی را به نام صفیه برای او اجیر كرد تا صیغهی او شود (با وجود اینكه محمدبنعبدالوهاب در ابتدا مخالف این كار بود)، حتی وقتی محمدبنعبدالوهاب به ایران رفت در آنجا هم زنی دیگر را برای او برگزید،با این كارها راه نفوذ او بر محمدبنعبدالوهاب بیشتر باز شد و كم كم ایمانش(ایمان دروغین او)را از او گرفتم.
در این مدت اقامت مرتب با وزارت مستعمرات در ارتباط بود و گزارشات خود را به آنها ارسال میكرد.
سفر به كربلا و نجف
در آن بحبوحه نامهای از لندن به او رسید و او را به كربلا و نجف فراخواندند.
هنگام بازگشت به لندن پیشنهاد میكند تا مصب دجله و فرات را برای مطیع ساختن حكومت عراق تغییر دهند و مردم ناگزیر به هدفهای استعماری انگلیس تسلیم شوند.
همفر در كسوت یك بازرگان به نجف میرود.
او عالمان شیعه را به دلیل اینكه حاضر به تغییر نبودند جاهل می دانست. و درجلسات بحثی كه با آنان داشت به این نتیحه رسید كه اینان تا زمان ظهور حضرت مهدی علیهالسلام حاضر به تغییر نیستند.
او اوضاع شهرها را نابسامان و ویران میدانست و از این بابت خشنود بود.
همفر 4 ماه در كربلا میماند و به بیماری سختی دچار میشود،آنقدر كه به بهبود خود امیدوار نبود.
پس از بهبودی به بغداد باز میگردد و گزارش كاملی از سفر خود میدهد.
بازگشت مجدد به لندن
پس از مدتی او را به لندن احضار میكنند و او هم سریعاً بازمیگردد.همفر گزارش دقیقی از اطلاعاتش را به وزارت مستعمرات میدهد و آنها را از سفر خود خشنود میكند.
وزیر مستعمرات از نفوذ وی بر محمدبنعبدالوهاب بسیار خرسند گشته بود و به او گفت:«نفوذ در محمد بزرگترین هدف وزارت مستعمرات بوده است».او تاكید فراوان داشت كه محمد را با تنظیم قراردادهایی كاملا به وظائفی كه در آینده باید انجام دهد آشنا سازد.
در این مسیر در نتیجهی مجاهدات و كوششهای شبانهروزی صفیه،آسیه(دو زنی كه به صیغهی محمدبنعبدالوهاب در آمده بودند.)و همفر محمدبنعبدالوهاب را مطابق سلیقه وباب طبع وزارت مستعمرات در آورده بودند.
او پس از 10 روز مرخصی به وزارت مستعمرات رفت و از مأموریت بعدی خود با خبر شد.جالب اینكه در جلسهای كه محرمانه بود با 5 نفر ملاقات داشت كه هم از نظر ظاهر و هم از نظر عقیده بسبار شبیه این 5 نفر بودند:1-امپراطور عثمانی 2-شیخالاسلام قسطنطنیه 3-پادشاه ایران 4-عالمی شیعی مذهب در ایران 5- مرجع تقلید شیعیان در نجف.
در آن مدت وزارت،اطلاعاتی را از اشخاص مهم و همچنین نقاط ضعف مسلمانان در اختیار همفر نهاد،كه از جملهی آنها این موارد بود:
· اختلاف شیعه و سنی و همچنین اختلافات حكومتها و همچنین حكومتها و مردم
· جمود فكری،بیاطلاعی از اوضاع روز،بیاعتنایی به زندگی مادی
· نبود امنیت،بهداشت و ویرانی شهرها
· هرج و مرج در حكومتها
· فقدان ارتش منظم
كتاب حاوی این اطلاعات پس از برشمردن این ضعفها بر این نكته تاكید میكرد كه آیین اسلام هیچگونه سازگاری با این ضعفها ندارد اما باید مسلمانان را از واقعیت اسلام دور نگهداشت،و باید آنها را در نقاط ضعفشان یاری نمود.
در یكی از جلسات معاون به او میگوید كه اگر الان شاهد این پیروزیها نباشیم نسلهای آینده به آن خواهند رسید.
در ادامهی جلسات او را از موافقتنامهای خیلی محرمانه با خبر ساختند و نتیجهی برچیده شدن اسلام طی صد سال آینده بود،كه از مفاد آن میتوان به اشاعهی فحشا،گسترش مذاهب مندرآوردی و جلوگیری از پیشرفت مسلمانان اشاره كرد.
بازگشت به عراق
همفر این بار با هدف آمادهكردن محمدبنعبدالوهاب به عراق رفت،تا بوسیلهی او دین جدیدی را ارائه دهند.البته دولت انگلیس در این مدت با محمدبنعبدالوهاب ارتباط داشته و نظر او را جلب كرده بود.
در این مورد دستوراتی به محمدبنعبدالوهاب داده شده بود و از آن جمله میتوان به این نكات اشاره كرد:
تكفیر مسلمانانی كه به دین او نپیوندند.
از بین بردن مراكز عبادی به بهانهی شرك.
تشویق به یاغی گری و آشوب و هرجومرج.
چاپ قرآنهای جدید با كم و زیاد كردن آیات.
همفر پس از مراجعت متوجه میشود كه محمدبنعبدالوهاب به نجد(شهری كه محمدبنعبدالوهاب می خواست از آنجا حكومت خود را بر پا كند.) رفته.هنفر هم خود را سریعا به آنجا میرساند.
ساكنان نجد همفر را بردهی محمدبنعبدالوهاب میدانستند.آنها 2 سال در آنجا بودند و در طی این مدت مقدمات ارائه دین جدید را فراهم ساختند.سرانجام توانستند با تطمیع عدهای یارانی برای محمدبنعبدالوهاب جمع كنند.با گذشت زمان مخالفان محمدبنعبدالوهاب هم زیادتر میشدند و هنفر تمام سعی خود را میكرد تا محمدبنعبدالوهاب از تصمیم خود باز نگردد.
محمدبنعبدالوهاب از 2 كار عاجز بود:1- تخریب كعبه.2- چاپ قرآن جدید.و آنها هم متقاعد شدند كه این 2 كار لازم نیست و الان نمیتوان آنها را انجام داد.
همزمان با محمدبنعبدالوهاب دولت بریتانیا محمدبنسعود را برای حمایت سیاسی و نظامی از او اجیر ساخت،و با این كار امور دینی به محمدبنعبدالوهاب و امور سیاسی به محمدبنسعود محول شد.
سرانجام آنها توانستند بر عربستان فعلی تسلط یابند و دولتی مستقل تشكیل دهند. نوشته شده توسط گروه وهابیت در روز يکشنبه 1390/3/15 ساعت 8:20
من این مطلب را پسندیدم
|