• به کدام سرزمین پناهنده شوم؟
موضوع: زیارت جامعه
کلمات کليدي: کهف الوری، فطرس، اصحاب کهف، جان دادن
شرح فراز «السّلام علی...کهف الوری»*
وری یعنی هرآنچه خدا آفریده؛ مخلوقات.
کهف غاری است که وسعت دارد و میتوان داخل آن ماند و زندگی کرد.
مصادیق «کهف»
در بعضی از روایات و ادعیه کهف بر خود خدای سبحان اطلاق شده است:
در دعایی که از نبی اکرم صلّی الله علیه و آله رسیده است و بسیاری از اسمای حسنای الهی در آن جمع شده، چنین آمده است:
«یا من هو کهف لأهل السماوات و الأرض...»[1]
در برخی روایات از موعظه به مثابه کهف یاد شده است:
امیرالمؤمنین علی علیه السّلام می فرماید:
«موعظه برای هر کس که بدان پناه ببرد، پناه(کهف) است.»[2]
و در جای دیگری طاعت الهی را کهف عابدان برشمرده و دیگران را بدان تشویق می کنند:
«أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ فَإِنَّهَا كَهْفُ الْعَابِدِينَ...» [3]
البتّه خود ذات اقدس الهی پناهگاه اصلی و ذاتی تمام کائنات است: «یا من الیه یلجأ المتحیرون»[4] و اشیا و اشخاص دیگر که به برخی از آن ها اشاره شد، پناهگاه تبعی و عرضی هستند؛ به بیان دیگر، در پناه دادن در واقع مظهر و واسطه پناه بودن الهی شمرده می شوند.
یک توجّه...!
به این نکته توجه کنیم از آنجا که همه مخلوق خدایند، همو هم می تواند واقعاً یک چیز را به یک چیز دیگر مانند کند و ثانیاً همانند کردن او مثل ما نیست، چرا که او به همه چیز آگاه است.
مثلاً فقط خداوند می تواند بگوید مراد از نحل در قرآن «وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي...» شیعیان هستند و فلذا ملکه و رئیس آن ها (یعنی یعسوب الدین)، امیرالمؤمنین است؛ همین که خدا نام گذاری میکند، یعنی نمیشود قرآن را تفسیر به رأی کرد، بلکه خودش باید بگوید و توضیح دهد.
مکانی برای همه، به اندازه همه!
«وری» به معنای خلق است. این واژه اگر شامل همه ی مخلوقات الهی نشود، حداقل شامل همه ی انسان ها می شود که انبیا علیهم السّلام هم از جمله ی آن ها هستند. این معنا مؤید روایاتی است که انبیای پیشین برای حلّ مشکل خود، پیغمبر اکرم و ائمّه اطهار علیهم السّلام را واسطه ی بین خود و خدا قرار داده اند؛ مانند توبه ی حضرت آدم علیه السّلام، ساخت کشتی حضرت نوح علیه السّلام، استغاثه ی حضرت ابراهیم علیه السّلام برای نجات از آتش و...[5]
ابن عباس گويد: از پيغمبر پرسيدم كلماتى كه آدم از پروردگار خود دريافت نمود و ببركت آن كلمات خداوند توبه آدم را پذيرفت چه بود؟
فرمود: «از خداوند درخواست كرد كه بارالها بحق محمد و على و فاطمة و حسن و حسين كه توبهام بپذير و خداوند توبهاش را پذيرفت.»[6]
خداوند پس از معرّفی پنج تن آل عبا به حضرت آدم می فرماید:
«اينها بهترين و گرامىترين مخلوقم هستند به وسيله آنها مواخذه ميكنم و ميبخشم و به وسیله آن ها كيفر مي كنم و به وسيله آنها ثواب مي دهم. پس به وسیله آن ها به من متوسل شو! ای آدم هرگاه ناراحتى و بلایی بتو رسيد آنها را شفيع خود در نزد من قرار بده. چرا که همانا من سوگند ياد كردهام بر خود سوگندى واقعى كسى كه بوسيله آنها اميدى داشته باشد نااميد نكنم و هركس به وسيله آنها درخواستى نمايد رد نكنم.»[7]
ملائکه هم به کهف اهل البیت علیهم السّلام پناه می برند:
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
«هنگامى كه حسين بن على عليهماالسّلام متولّد شدند حق تعالى به جبرئيل امر فرمود كه در ضمن هزار فرشته ديگر به زمين فرود آيد و از طرف خدا و خودش به رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله تهنيت بگويد.
محل فرود آمدن جبرئيل جزيرهاى بود در ميان دريا که در آن فرشتهاى به نام فطرس بود كه از حمله (عرش) محسوب مىشد، حق تعالى او را بر انجام كارى مبعوث نمود و چون وى در بجا آوردن آن سستى و تأخیر نمود بالش شكسته شد و در آن جزيره افتاد، مدت ششصد سال خداوند را عبادت مىكرد تا حضرت حسين بن على عليهماالسّلام متولد شدند. فطرس به جبرئيل عرضه داشت: قصد كجا دارى؟ جبرئيل فرمود: خداوند متعال بر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله نعمتى عنايت فرموده و من را براى گفتن تهنيت از جانب خودش و خودم به نزد آن جناب فرستاده. فطرس عرضه داشت: اى جبرئيل من را با خودت ببر شايد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله براى من دعا فرمايد.
جبرئيل فطرس را با خود برد و هنگامى که بر پیامبر وارد شد، از ناحيه خدا و خودش تهنيت گفت و از حال فطرس به ایشان خبر داد. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند: اى جبرئيل او را داخل كن. جبرئيل او را داخل نمود و وى حال خود را براى آن جناب بازگو نمود. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله برايش دعا نموده و فرمودند: (بال شكسته خودت) را به اين مولود بكش و به جاى خودت برگردد.
فطرس بال شكستهاش را به حضرت امام حسين عليه السّلام كشيد و سالم شد و به هوا پرواز كرد و گفت: اى رسول خدا! همانا امّت شما به زودی اين مولود را خواهند كشت و در مقابل حقّى كه اين مولود بر من دارد هر زائرى كه او را زيارت كند، زيارتش را به آن حضرت رسانده و هر سلامكنندهاى كه به حضرتش سلام كند، سلامش را به محضرش ابلاغ نموده و هر كسى كه به جنابش تهنيت گويد آن را به حضورش عرضه می نمايم.
اين بگفت و به آسمان پرواز كرد.»[8]
اگر همه خلائق در یک آن به ایشان پناه ببرند، همه را پناه می دهند.
این کهف آن چنان وسیع است که حتی جا برای حیوانات هم هست.[9]
وجوه مختلف کهف بودن ائمه علیهم السّلام
پناهگاه بودن ائمّه علیهم السّلام دوگونه است:
۱- بخشی از آن مربوط به امور تکوینی است، که همه ی مخلوقات را دربرمی گیرد و به گروهی خاص اختصاص ندارد؛ مانند وساطت در روزی رساندن، نزول باران، برقراری نظام آفرینش، آرامش زمین و... که جملاتی نظیر «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ*وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِه» اشاره به این معنا دارد.
۲- بخش دیگر که مربوط به امور تشریعی است، به مؤمنان اختصاص دارد. کسانی که در مسائل عقیدتی، فکری و عملی، احساس خطر کنند، می توانند خود را در این پناهگاه مستحکم وارد گردانند و در پناه آن قرار گیرند.
هر آنچه که قرار باشد پناهی برای بندگان خداوند متعال شود، تنها از طریق اهل بیت علیهم السّلام دسترسی به آن ممکن است. مثلاً وقتی خداوند از «لا اله الا الله» به عنوان دژی نام می برد که ورود به آن، سبب در امان بودن از هرگونه عذاب است؛ می فرماید: اما شرطی دارد و آن شرط «اعتقاد به ولایت ائمه علیهم السّلام»[10]
جایی از این کهف خراب نمیشود و احتمال نمیرود پناهگاه بودنش در جایی زایل شود؛ کهف، کهف حصین است.
ائمه و همچنین شخص حضرت ولی عصر أرواحنا لتراب مقدمه الفداء انسان های غیر مسلمان را در مشکلاتشان بسیار نجات داده اند و گرفتاری آن ها را برطرف کرده اند و بیماری لاعلاج آنان را که پزشکان از آن قطع امید کرده بودند شفا داده اند. با توجه به اطلاق کهف الوری آنان در هر زمانی که باشند در هر عالمی از عوالم که باشند چه در زمان وجودشان در این عالم یا بعد از آن پناه همه خلایق هستند.
اصحاب کهف: نمونه ای از پناه بُردگان به کهف
اصحاب کهف که ماجرایشان در آیات اولیه سوره کهف آمده، کسانی بودند که خالصانه منزل و دیار و مقام و منزلت خویش را رها کردند تا زیر بار پرستش غیر از خدای نروند. آنان چنان ایمانی داشتند که بدون هیچ بار و بنه ای بیرون رفتند و فقط امیدشان به خدا بود، در حالی که از دست حاکمی ستمگر گریخته بودند!
و خدا هم توکلشان را جواب داد:
«و چون از آن ها و از آنچه كه جز خدا مىپرستند كناره گرفتيد، پس به غار پناه جوييد، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد.»[11]
و رحمتش را چنین افزونی بخشید که توفیق درک کهف اولین و آخرین امام را هم بدان ها داد.
«...(بعد از آنكه اصحاب كهف جواب سلام على عليه السّلام را دادند) دوباره تا آخرالزمان، هنگام خروج حضرت مهدى به همان حالت خوابشان برگشتند.
(حضرت مهدى هنگامى كه قيام كند در محل اصحاب كهف حاضر مىشود و) به آن ها سلام مىکند، خداوند موقتا آن ها را زنده مىكند (تا جواب سلام امام را بدهند) سپس به خوابشان برگردانده مىشوند و بعد از آن تا روز قيامت ديگر برنمىخيزند.»[12]
وضع ما که از اختناق اصحاب کهف بدتر نیست؟ به کهف پناه می بریم؟ به کدام کهف؟
پناهی فراتر از یک پناه!
از سخن امام صادق علیه السّلام که «الدُّعَاءُ كَهْفُ الْإِجَابَةِ كَمَا أَنَّ السَّحَابَ كَهْفُ الْمَطَر»[13] شاید چنان برآید که کهف، صرف قرارگاه و پناهگاه نیست، بلکه همراه با تکوّن، تکامل، به بار نشستن و رویش است؛ همچنان که ابر، تنها پناهگاه باران نیست، بلکه مهد و پرورشگاه او و نیز ظرف مناسب رویش و ریزش او خواهد بود؛ دعا نیز نسبت به اجابت، همین طور است.
یک وجه کهف الوری بودن ائمّه علیهم السّلام آنست که خلق خدا در پناه وجودشان از عذاب های دنیوی مصون و محفوظ اند و به برکت وجودشان خدا بر آنان عذاب نازل نمی فرماید. خداوند خطاب به پیامبر صلّی الله علیه و آله می فرماید:
«خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند، درحالی که تو در بینشان هستی.»[14]
این مطلب برای اوصیای پیامبر هم صادق است چون همه ایشان از نور واحدند.
وجه دیگر این است که این کهف از بلاهای معنوی، گمراهی ها و کج روی ها هم انسان را نگاه می دارد:
«هر آينه مَثَل اهل بيت من همچو كشتى نوح است، هر كه سوار آن شود نجات يابد، و هر كه از آن پس افتد غرق شود، و هر كه از آن پيشى گيرد [از دين] خارج مىشود، و هر كه ملزم بدان شود ملحق گردد.»[15]
نمونه ای از نتایج عدم پناه گرفتن در کهف اهل بیت علیهم السلام گمراهی عقیدتی فلاسفه و عرفا است.
یکی از این موارد داستان معروف کندی (فیلسوف مشهور) است که در زمان حضرت امام حسن عسکری علیه السلام می زیسته است و به زعم خود می خواسته تناقضات قرآن را دریابد.[16]
ماجرای دیگری مربوط به قَتاده در زمان امام باقر علیه السّلام است:
زمانی که قتاده فقیه شهر بصره ادعا کرد که قرآن را با علم و آگاهی تفسیر می کند، امام از او خواست که آیه «وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ» را توضیح دهد.
قتاده گفت: یعنی كسى كه از خانه خود با زاد و توشه و وسيله سوارى كه همه را از راه حلال تهيه نموده تصميم سفر خانه خدا را بگيرد در امان است تا به خانه اش خود برگردد!
حضرت باقر عليه السّلام فرمود: «تو را به خدا قسم قتاده، آیا می دانی که گاهی كسى از خانه خود به قصد خانه خدا با زاد و توشه و وسيله ی سوارى حلال خارج می شود و سر راه بر او می گيرند و اموال او را به سرقت می برند و چنان او را می زنند كه نزديك به مرگ می رسد؟»
قتاده گفت: آری به خدا.
حضرت باقر عليه السّلام فرمود: «واى بر تو قتاده! قرآن را فقط از پيش خود تفسير كردی پس خود و ديگران را هلاک کردی. اگر از ديگران هم گرفته باشى باز خودت و ديگران را هلاک کردهاى. واى بر تو قتاده اين آيه كسى را مىگويد كه از خانه ی خود با زاد و توشه و وسيله سوارى حلال خارج شود و قصد اين خانه را نمايد در حالی که حق ما را بشناسد و با قلبش ما را دوست داشته باشد(قلبش بسوی ما مایل باشد) چنانچه خداوند مىفرمايد: فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ؛ منظورش علاقه مردم به خانه خدا نبود و گرنه بايد مىگفت دل هاى مردم را متوجه آن كن (نه اينكه بگويد دل هاى مردم را متوجه آن ها كن) به خدا قسم ما مشمول دعاى ابراهيم هستيم كه هر كس ما را با قلبش دوست داشته باشد(قلبش بسوی ما مایل باشد) حج او قبول است و گرنه مقبول نيست. پس در صورتى كه چنين باشد از عذاب جهنم در روز قيامت ايمن است.»
قتاده گفت: بخدا قسم بعد از اين چنين تفسير خواهم كرد!
حضرت فرمود: «واى بر تو! قرآن را كسانى مي فهمند كه به آن ها خطاب شده است.»[17]
هر که بخواهد وارد کهف ائمه علیهم السّلام شود، کسی جلوی او را نمیگیرد و نمیپرسد که کجا بودی؛ هیچ در و حائلی وجود ندارد! بلا که بیاید جا برای همه هست!
انسان هرچقدر هم که گناهکار باشد، وقتی صادقانه در مقابل امام علیه السلام اظهار پشیمانی و بیچارگی بکند، ایشان میپذیرند و کرامتشان میجوشد؛ بدون سؤال و منت! او کهفی است که ما را به داخل میبرد. به این کهف بروید، هیچ مشکلی نخواهید داشت!
فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحمته ويُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا
-------------------------------------------------------------------------------
* اینکه چرا کهوف الوری نیامده در مورد فراز «محال معرفة الله» نیز مطرح است که ان شاء الله در آنجا بحث خواهد شد.
[1]بحارالانوار، ج90، ص265
[2]بحارالانوار، ج75، ص54
[3]بحارالانوار، ج74، ص374
[4]دعای جوشن کبیر
[5]برای نمونه های بیشتر، ر.ک: بحارالانوار، ج26، ص319
[6]خصال شیخ صدوق، ج1، ص270- ترجمه فهری
[7]امالی صدوق، ص 218
[8]کامل الزیارات، ص66 ترجمه ذهنی تهرانی.
[9]بحارالانوار، ج48، ص47
[10]توحید صدوق، ص25
[11]کهف: 16
[12]الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ج1 ص83-84
[13]کافی، ج2، ص471
[14]انفال: 33
[15]الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص: 380
[16]بحارالأنوار، ج10، ص392
[17]بحارالأنوار، ج24، ص: 238؛ كافي، ج8، ص: 311
نوشته شده توسط گروه زیارت جامعه در روز يکشنبه 1391/5/1 ساعت 19:53
من این مطلب را پسندیدم
|