• عامر بن واثله
موضوع: اصحاب
کلمات کليدي: عامر بن واثله، عامر بن واثله
عامر بن واثلة بن عبد اللَّه کِناني لَيثي - که بيشتر با کنيهاش «ابوطُفَيل» از او ياد ميکنند - در سالي که نبرد اُحُد روي داد، به دنيا آمد و هشت سال از روزگار پيامبر خدا را درک کرد. [1] پيامبر صلي الله عليه وآله را ديد [2] و آخرين نفر از صحابيان است که زندگاني را بدرود گفت. [3] او خود ميگفت:
من تنها بازماندهاي هستم که پيامبر خدا را ديده است. [4]
او به سال 100 هجري درگذشت. [5] او از ياران [6] و معتمدان [7] و از دوستداران [8] و پيروان [9] و شيفتگان علي عليه السلام بود و در نبردها همراه او بود. [10]
او که از سخنوري بهرهاي شايسته داشت و شعر را به زيبايي ميسرود و در نبرد نيز رزمآوري بيباک بود، در صِفّين، بارها خطابه خواند و به آوردگاه رفت و با شعر سرشار از شعورش علي عليه السلام را ستود و به استوارگامي ياران امام عليه السلام باليد و بر فضيحتآفرينان اُموي طعن زد و آنان را رسوا ساخت. [11]
نصر بن مزاحم، او را با عنوان «از شيعيان مُخلص»، ياد نموده و مواضع والاي او را گزارش کرده است. [12]
عامر بن واثله، در انتقامجويي از قاتلان ابا عبد اللَّه الحسين عليه السلام، پرچمدار مختار بود. [13] برخي او را کيساني پنداشتهاند، [14] که اين ديدگاه، مقبول همگان نيست [15] و بر فرض صحّت، او از اين عقيده بازگشته است . [16]
چيرگي او بر سخن و معارف حق و تسلّطش بر کتاب الهي به او اين امکان را داده بود که در دفاع از حق، به استواري سخن بگويد و از حق، دفاع کند و ناشايستگان را درهم شکند. [17]
به هر حال، او شخصيّتي ارجمند بود که رجاليان از او به عظمت ياد کردهاند. به عنوان نمونه، ذهبي درباره او آورده است:
راستگو، دانا، شاعر، شهسوار بود و دير زماني زيست. [18]
چند روایت در مورد جناب عامر:
در وقعة صِفّين به نقل از جابر جُعْفي آمده است:
شنيدم که تميم بن حزيم ناجي ميگويد:
چون کار معاويه استوار شد، هيچ چيز برايش دوست داشتنيتر از ديدار عامر بن واثله نبود. پس پيوسته به او نامه نوشت و اظهار لطف کرد تا آن که عامر به نزد وي آمد. پس چون آمد، از او درباره عرب جاهلي پرسشهايي کرد.
عمرو بن عاص و چند نفر از همراهانش بر معاويه درآمدند. معاويه به آنان گفت:
آيا اين را ميشناسيد؟ اين، شهسوار صِفّين و شاعر آن نبرد است. اين، دوست ابو الحسن [علي] است.
سپس گفت:
اي ابو طفيل! چه قدر علي را دوست ميداري؟
گفت:
به اندازه محبّت مادر موسي به موسي.
گفت:
چه قدر بر او ميگريي؟
گفت:
مانند پيرزن و پيرمردي که فرزندي برايشان نمانده است و [ با اين همه ]از کوتاهي خود به نزد خدا عذر ميبرم.
معاويه گفت:
امّا اگر از اين ياران من درباره من بپرسند، آنچه را تو براي سرورت گفتي، در حق من نميگويند.
عمرو [ بن عاص ] گفت:
به خدا سوگند، ما باطل نميگوييم.
معاويه خطاب به آنان گفت:
به خدا سوگند، حق را هم نميگوييد. [19]
در سير أعلام النبلاء به نقل از عبد الرحمان هَمْداني آمده است:
ابوطُفَيل بر معاويه وارد شد. [ معاويه] گفت:
روزگار از مصيبت علي براي تو چه گذاشته است؟
گفت:
چون مصيبت پيرزن و پيرمردي که فرزندي برايشان نمانده است.
گفت:
محبّتت به او چگونه است؟
گفت:
همچون محبّت مادر موسي به موسي، و با اين حال، از کوتاهي خود به پيشگاه خدا عذر ميبرم. [20]
در الاستيعاب نیز نقل شده است:
روزي ابو طفيل بر معاويه وارد شد. معاويه به او گفت:
اندوهت در فقدان دوستت ابو الحسن، چگونه است؟
گفت:
مانند غم مادر موسي بر موسي، و با اين حال، از کوتاهي خود به پيشگاه خدا عذر ميبرم. [21]
در تاريخ اليعقوبي اینگونه روایت شده است:
ابو طفيل عامر بن واثله از ياران علي عليه السلام بر عمر بن عبد العزيز وارد شد و به او گفت:
اي امير مؤمنان! چرا سهم مرا قطع کردي؟
عمر گفت:
به من خبر رسيده که تو شمشيرت را صيقل داده و نيزهات را تيز کرده و تيرت را تراشيده و کمانت را آماده ساختهاي و به انتظار امامِ قيام کننده نشستهاي. پس چون قيام کرد، سهمت را کامل ميدهد.
ابو طفيل گفت:
خداوند از تو در اين باره خواهد پرسيد.
عمر، از رفتار خويش شرمگين شد و سهمش را داد. [22]
در تاريخ دمشق به نقل از ابو عبد اللَّه حافظ آمده:
شنيدم که ابو عبد اللَّه (محمّد بن يعقوب احزم) در پاسخ به اين پرسش که چرا بخاري حديث ابو طفيل عامر بن واثله را نقل نکردهاست، ميگويد:
چون او در تشيّع، زياده روي ميکرد. [23]
________________________________________________________
پی نوشت:
[1]. مسند ابن حنبل:23860:209:9، المستدرک علي الصحيحين: 6592:716:3.
[2]. مسند ابن حنبل:23857:209:9، سير أعلام النبلاء:97:468:3، تاريخ بغداد:37:198:1.
[3]. المستدرک علي الصحيحين:6592:717:3، تهذيب الکمال:3064:81:14.
[4]. مسند ابن حنبل:23858:209:9، تاريخ دمشق:114:26.
[5]. المستدرک علي الصحيحين:6594:717:3، تهذيب الکمال:3064:81:14.
[6]. رجال الطوسي:646:70، تاريخ اليعقوبي:307:2، سير أعلام النبلاء:97:468:3.
[7]. کشف المحجّة:236.
[8]. سير أعلام النبلاء:97:469:3، تاريخ دمشق:116:26، الاستيعاب:1352:347:2.
[9]. تهذيب الکمال:3064:80:14، سير أعلام النبلاء:97:468:3، تاريخ دمشق:113:26.
[10]. سير أعلام النبلاء:97:470:3، المعارف:341، الاستيعاب:1352:347:2.
[11]. وقعة صفّين:313 - 309 و 554.
[12]. وقعة صفّين:359.
[13]. سير أعلام النبلاء:97:469:3، المعارف:431، الوافي بالوفيات:623:584:16.
[14]. رجال الکشّي:149:309:1.
[15]. قاموس الرجال:3837:633:5.
[16]. معجم رجال الحديث:6108:205:9.
[17]. تنقيح المقال:6064:119:2 (به نقل از مناقب آل أبي طالب)، قاموس الرجال:629:5 و 3837:630.
[18]. سير أعلام النبلاء:97:470:3.
[19]. وقعة صفّين:554، الوافي بالوفيات:623:584:16.
[20]. سير أعلام النبلاء:97:469:3، أنساب الأشراف:101:5، تاريخ دمشق:116:26.
[21]. الاستيعاب:3084:260:4، اُسد الغابة:6035:177:6.
[22]. تاريخ اليعقوبي:307:2.
[23]. تاريخ دمشق:128:26.
نوشته شده توسط گروه اصحاب و یاران در روز دوشنبه 1390/3/16 ساعت 1:41
من این مطلب را پسندیدم
|