• الف مثل عشق
موضوع: حضرت زهرا سلام الله علیها
کلمات کليدي: عشق، فاطمه، لباس حریر
الف مثل عشق، مثل عزیز، عشق به عزیز، عزیز عشق فاطمه... عین مثل آب، عین آتش، آلام، اقیانوسی از آلام، اصلاً منشأ آلام، عین مثل آقا... ت ، تِ ی دو نقطه مثل طغیان، مثل طابوت طغیان دیده، مثل طاووس به دنبال طناب دور دستان علی... ط، طِ با دسته مثل دسته ی تابوت تنها، تاریکی، بی تابی، توان، آری توان، آن هم توان از دست رفته... ث، ثِ ی سه نقطه مثل سپر، سه فرزند علی و فاطمه، مثل سینه ی سرخ، سکوت، سیلی، مثل سندی بزرگ، سند فدک... صاد همانند ثانیه، ثانیه های سریع وداع، ثانیه های کند تمنا... سین اول صفا، صمیمیت، صبر، صدر، صدر فاطمه؛ وای خدای من...
ح، حِ جیمی مثل همدم، همدم شب های بی کسی، آنقدر بزرگ همدم بودی که حتّی هیزم هم به تو روی آورد؛ تو همدمی هیزم را هم کرده ای مادر...
هِ ی دوچشم مثل چشمان عباس در غریبی فاطمه و علی، هِ ی دو چشم مثل حَسنین مثل حسن مثل حسین...
ذال یعنی زخم، یعنی های های گریه زینب در کنار زهرا...طاظا مثل ذوالفقار در نیام علی، فاطمه جوهره ی ذوالفقار علی است... ضا مثل ذلیل کردن عزیز... قاف غربت غریب، تیرگی غروب، غیرت، غمگین، غلاف...
غین مثل قربانگاه، قربانگاه فاطمه، مثل قنفذ... خداحافظ فاطمه جان. کاف مثل گاه گریه و گاف مثل کبود، کبودی، کبود شده در کوچه... آری کبود.
وقتی عرش خدا خاکی میشود، روی زمین کشیده میشود، وقتی حرام خدا را حلال فریاد میزنند، وقتی عزیز دل رسول را ذلیل میکنند، وقتی مرد خیبرشکن کمرش میشکند، دیگر لغات زندگی هم از هم میپاشند. عین جای الف را میگیرد؛ دیگر مردم آب را با عین مینویسند. حروف دیگر ترتیب نمیفهمند. اصلاً قالب خود را از یاد میبرند. آخر وقتی استخوان در گلویت باشد چه حالی داری؟
حروف پاک گیج شده اند؛ آری غین در زمانه من حرف اول قربانی است و قاف حرف اول غلاف، غلاف با غین نیست اشتباه نکنید. اگر با غین بود ادب را رعایت میکرد؛ آخر بازوی زهرا محل بوسهی پیامبر بود نه دهن کجی غلاف... دیدید غلاف با قاف است.
اصلاً میدانید چرا ط دسته دار دسته دارد؟ آخر باید تابوت شود، تابوت با تِ ی دونقطه نیست؛ با طِ دسته دار است که دستان لرزان و ناتوان شیر خدا -ابوتراب- بتواند راحتتر آن را حمل کند، آخر حمل تابوت تنهایی سخت است.
باور کنید حروف عوض شده اند. ثِ ی سه نقطه میشود سپر، سپر علی فاطمه بود؛ یک رو داشت به علی هم پشت نمیکرد... ولی سینهی سپر را پشت در... اما چه خوب سپری بود فاطمه. ثِ ی سه نقطه میشود سیلی میخورد بر روی... رد میشوم؛ نمیگویم.
کسی باید بیاید این لغات هستی را از نو بچیند بعد زندگی را معنا کند، بیاید و املای خلقت را یادمان دهد، بیغلطتر از همیشه... آن وقت حروف درست مینشینند سرجایشان...
نقره
یا عالی بحقِّ علی عجّل لِوَلیّک الفَرَج
نوشته شده توسط گروه شعر و متن ادبی در روز سه شنبه 1395/11/26 ساعت 14:32
من این مطلب را پسندیدم
|