• زيد بن صُوحان
موضوع: اصحاب
کلمات کليدي: زید بن صوحان، جنگ جمل
زيد بن صُوحان بن حجر عبدي، برادر صَعصَعه و سَيحان، از خطيبان[1] زبردست، شجاعان استوارگام،[2] بزرگان، زاهدان، ارجمندان[3] و از ياران وفادار امير مؤمنان بود.[4] او به روزگار پيامبر خدا اسلام آورده و از ياران پيامبر صلي الله عليه وآله شمرده شده[5] و به حضور پيامبر صلي الله عليه وآله نيز رسيده است.[6]
پيامبر صلي الله عليه وآله از او به نيکي ياد ميکرد و ميفرمود:
هر کس دوست دارد مردي را ببيند که يکي از اعضايش پيشتر از او به سوي بهشت ميرود، به زيد بن صُوحان بنگرد.[7]
اين سخن والاي پيامبر خدا - که فضيلتي بزرگ براي زيد بود -، در جنگ جَلولاء،[8] مصداق يافت.[9]
زيد، زباني حقگو و افشاگر داشت. چنين بود که عثمان، وجودش را در مدينه برنتابيد و او را به شام، تبعيد کرد[10] و چون انقلابيان حرکت اعتراضآميز خود (عليه عثمان) را در مدينه شکل دادند، زيد بدانها پيوست.[11]
او در جنگ جمل، شرکت کرد[12] و خود از شهادتش خبر داد.[13] عايشه با نامهاي از وي دعوت کرد که به يارياش برخيزد. او چون نامه را خواند، هوشمندانه و زيبا گفت:
تو را به چيزي فرمان دادهاند و ما را به چيزي ديگر ؛ امّا تو به کار ما پرداختهاي و به ما فرمان ميدهي که به کار تو بپردازيم. به تو فرمانِ در خانه نشستن داده شده و به ما فرمانِ جنگيدن تا رفع فتنه. والسلام![14]
زيد در دفاع از علي عليه السلام زباني گويا و در حراست از آن بزرگوار، گامي استوار داشت. علي عليه السلام چون بر بالينش نشست، فرمود:
خدا تو را رحمت کند! همانا تو کم هزينه و بسيار ياريرسان بودي.[15]
چند روایت در مورد جناب زید:
در تاريخ دمشق به نقل از ابوسليمان آمده است:
چون سلمان فارسي بر ما وارد شد، نزدش رفتيم تا قرائت قرآن بياموزيم. سلمان گفت:
قرآن، [ به زبان] عربي است. آن را از مردي عرب فراگيريد.
پس زيد بن صُوحان بر ما قرائت ميکرد و سلمان، گوش ميداد و اگر او جايي خطا ميکرد، تذکّر ميداد.[16]
در تاريخ دمشق به نقل از ابوقُدامه آمده است:
سلمان در مدائن بر ما حکومت داشت و با آن که امير ما بود، گفت:
ما فرمان داريم که پيشنماز شما نشويم. اي زيد! جلو بِايست.
زيد بن صُوحان، پيشنماز ما شد و برايمان سخنراني ميکرد.[17]
در الطبقات الکبري به نقل از مِلْحان بن ثروان آمده است:
سلمان در روز جمعه به زيد بن صُوحان ميگفت:
برخيز و براي قومت سخن بگو و به آنان تذکّر بده.[18]
در تاريخ بغداد به نقل از حُمَيد بن هلال آمده است:
زيد بن صوحان، شب را به عبادت برميخاست و روز را روزه ميگرفت و شب جمعه را اِحيا ميداشت و اين بر همسرش گران ميآمد. خبر اين کارها به سلمان رسيد و آمد و از زيد، جويا شد.
همسرش گفت:
اين جا نيست.
سلمان گفت:
تو را سوگند ميدهم که خوراکي آماده سازي و بهترين لباسهايت را بپوشي و سپس به دنبال زيد بفرستي.
پس زيد آمد و سلمان، خوراک را پيش کشيد و گفت:
اي زيد عزيز! بخور.
زيد گفت:
من روزه دارم.
گفت:
اي زيد عزيز! بخور. از دينت نميکاهد (يا مکاه). بدترين شيوه رفتن، تند رفتن است. چشمت بر تو حقّي دارد، بدنت بر تو حقّي دارد و همسرت نيز بر تو حقّي دارد. بخور، اي زيد عزيز!
پس زيد خورد و شيوه پيشينش را رها کرد.[19]
_______________________________________________________________
پی نوشت:
[1] تاريخ دمشق:440:19، البرصان والعرجان:399.
[2] رجال الطوسي:566:64، البرصان والعرجان:399.
[3] تاريخ بغداد:4549:439:8، سير أعلام النبلاء:133:525:3، الاستيعاب:857:124:2.
[4] رجال الطوسي:566:64.
[5] سير أعلام النبلاء:133:525:3، الاستيعاب:857:124:2، اُسد الغابة:1848:364:2.
[6] تاريخ دمشق:429:19.
[7] مسند أبي يعلي:507:266:1، تاريخ بغداد:4549:440:8، تاريخ دمشق:434:19. در منبع اخير آمده است:«دستش در راه خدا قطع ميشود. سپس خداوند، بقيه پيکرش را به بخش اوّلش ملحق ميکند».
[8] جَلَولا، يکي از آوردگاههاي مسلمانان و ايرانيان در سال شانزدهم هجري است. اين ناحيه در هفت فرسخي خانقين و در مسير راه قديمي بغداد به خراسان بوده است. (ر. ک:معجم البلدان:156:2)
[9] الطبقات الکبري:123:6، سير أعلام النبلاء:133:526:3، المعارف:402، الاستيعاب:857:125:2. برخي قطع دست زيد را در پيکار نهاوند و يا يرموک ميدانند. (ر. ک:الطبقات الکبري:124:6، تاريخ دمشق:437:19، المحلّي:396:11)
[10] أنساب الأشراف:155:6، الطبقات الکبري:124:6، تاريخ الطبري:326:4.
[11] تاريخ الطبري:349:4، تاريخ دمشق:245:19.
[12] الاستيعاب:857:125:2، اُسد الغابة:1848:364:2، سير أعلام النبلاء:133:526:3.
[13] سير أعلام النبلاء:133:526:3، الطبقات الکبري:123:6.
[14] رجال الکشّي:120:284:1، تاريخ الطبري:476:4الکامل في التاريخ:319:2.
[15] رجال الکشّي:119:284:1، الاختصاص:79.
[16] تاريخ دمشق:439:19.
[17] تاريخ دمشق:439:19. نيز، ر. ک:الطبقات الکبري:124:6.
[18] الطبقات الکبري:124:6، تاريخ دمشق:440:19.
[19] تاريخ بغداد:4549:439:8، تاريخ دمشق:440:19.
نوشته شده توسط گروه اصحاب و یاران در روز چهارشنبه 1390/3/25 ساعت 8:38
من این مطلب را پسندیدم
|