• سرخ و سیاه

موضوع: امیر المومنین علیه السلام

کلمات کليدي: جمل

خبر این است خبر بادیه را طی کرده

والی کوفه به محراب خدا قی کرده

آری آن روز که وارونه بیفتد کاسه

خمس از دین بستاند پسر چلپاسه

آری آن روز که اسلام به منکر برسد

ملک تبعید به امثال ابوذر برسد

گرگ، آن روز شبان بود و خیانت می‌کرد

شیخ با جوهر تحریف کتابت می‌کرد

راویان راوی ابلیس شدند این گونه

خبره در جعل احادیث شدند این گونه

روبه‌روی علی از نام علی بد گفتند

درد این جاست که از قول محمّد گفتند

در زمانی که زمین بستر طغیان شده بود

شهر آلوده به پیراهن عصیان شده بود

زنی از تیره‌ی تردید علم بر می‌داشت

پی آن کینه‌ی دیرینه قدم بر می‌داشت

زنی آن‌گونه که محرم شد و نامحرم بود

زنی آن‌گونه که می‌دانی و می‌دانم بود

تیره‌تر کرده شبش تیرگی شب راهم

نشنیده‌ست صدای سگ "هوئب" را هم

همه‌ی عمر از این فتنه خبر داشت علی

چاه اگر کند علی نخل اگر کاشت علی

چه نصیحت بنویسد پسر کعبه به غیر

به رفیقان قدیمی که زبیرند و زبیر

به کسانی که به سلّاخی دین افتادند

و هم از اسب هم از اصل زمین افتادند

چشم ظلمت‌زده روشن به حقیقت‌ها نیست

گوش این قوم بدهکار نصیحت‌ها نیست

جلوه‌ی خوف اگر داشت رجا هم دارد

مرتضی جاذبه و دافعه باهم دارد

نوبت یک‌تنه در معرکه لشکر شدن است

بهراسید که هنگامه‌ی حیدر شدن است

فاتح بدر و احد می‌رسد از راه علی

مرد همواره "توکّلت علی الله" علی

وقت آن شد که شکوه علی اعجاز کند

ذوالفقار است که باید سخن آغاز کند

چشم لشکر به تحیّر نفسی پلک نزد

خطبه را تیغ دودم خواند و کسی پلک نزد

تیغ بردار و برو، تُوسن خود را هِی کن

چادر فتنه بسوزان و جمل را پی کن

هیچ تیری نرود سوی خطا سمتِ هدر

تیغ اگر تیغ پسر باشد و فرمان پدر

نفس معرکه تکبیر حسن را می‌خواست

ختم این غائله شمشیر حسن را می‌خواست

وقت آن شد که به تکرار بگوییم سخن

سیف الاسلام حسن بود حسن بود حسن

خاک‌مال قدم او عَلم دشمن شد

آتش افروخت و تکلیف جمل روشن شد

می‌رود قصّه‌ی ما سوی سرانجام آرام

دفتر قصّه ورق می‌خورد آرام آرام...

https://www.aboutorab.com/page.php?pid=204&id=2203

سید حمیدرضا برقعی

نوشته شده توسط گروه اشعار در روز سه شنبه 1399/2/30 ساعت 22:28

من این مطلب را پسندیدم