• بیرون آوردن هشتاد شتر سرخ مو
موضوع: متفرقه
کلمات کليدي:
ابو حمزه ثمالی از امام سجاد علیه السلام از پدرش امام حسین علیه السلام روایت می کند که بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت علی علیه السلام اعلام کرد: هر کس نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امانت یا عهد و پیمانی دارد، بیاید از من بگیرد. هر کس می آمد امانتش را می خواست، حضرت سجاده را بلند می کرد و آن را از زیر سجاده بر می داشت و به او می داد.
عمر به ابوبکر گفت: او با این عمل می خواهد دنیا را از ما بگیرد.
ابوبکر گفت: راه چاره چیست؟
عمر گفت: تو نیز مانند علی به مردم خبر بده که هر کس نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امانت و عهد و پیمانی داشت، بیابد از من بگیرد.
ابوبکر نیز به مردم اعلام کرد؛ وقتی این خبر به حضرت علی علیه السلام رسید، فرمود: او به زودی از این عمل خودش پشیمان خواهد شد.
فردای آن روز در حالی که ابوبکر با گروهی از مهاجرین و انصار نشسته بود، مردی اعرابی آمد و گفت: کدام یک از شماها وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستید؟
ابوبکر را به او نشان دادند. آن مرد اعرابی به ابوبکر گفت: آیا تو وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خلیفه او هستی؟
گفت: بله، برای چه می خواهی؟
گفت: هشتاد شتری را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من وعده داده بود، به من نشان بده.
ابوبکر گفت: اینها چه شترهایی هستند؟
اعرابی گفت: رسول خدا هشتاد شتر سرخ مو، چشم سیاه را برای من ضامن شده است.
ابوبکر به عمر گفت: الان ما چه کار کنیم؟
عمر گفت: این اعرابی نادان است. تو به او بگو آیا برای ادعای خود شاهدی داری؟ و اگر شاهد داشت، شاهد او را بخواه.
ابوبکر به اعرابی گفت: آیا برای ادعای خود شاهد داری؟
اعرابی گفت: تو به آن چیزی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای من ضمان شده، شاهد می خواهی؟ به خدا سوگند تو وصی و خلیفه پیامبر نیستی!
سلمان بلند شد و به مرد اعرابی گفت: با من بیا تا تو را نزد وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ببرم. آن مرد رفت تا به خانه حضرت علی علیه السلام رسید و عرض کرد: آیا تو وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستی؟
حضرت فرمود: بله، برای چه می خواهی؟
گفت: رسول خدا هشتاد شتر سرخ مو و سیاه چشم را برای من ضامن شده آنها را می خواهم.
حضرت علی علیه السلام به او فرمود: آیا اگر این کار را بکنم، تو و خانواده ات مسلمان می شوید؟
مرد اعرابی خودش را به دست و پاهای حضرت علی علیه السلام انداخت و شروع به بوسیدن کرد و می گفت: شهادت می دهم که شما وصی و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستید؛ زیرا که همین شرط را پیامبر با ما کرد. ما همگی مسلمان شدیم.
حضرت علی علیه السلام فرمود: ای حسن! تو، سلمان و این مرد اعرابی به فلان بیابان بروید و ندا کن: ای صالح، ای صالح! هنگامی که جوابت را داد بگو که همانا امیرالمومنین بر تو سلام می کند و می گوید هشتاد شتری را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای این اعرابی ضامن شده به او نشان بده.
سلمان گوید که به بیابان رفتیم. امام حسن علیه السلام ندا سر داد: ای صالح! پس جواب داد: لبیک ای فرزند رسول خدا! امام حسن علیه السلام سفارش امیرالمومنین علیه السلام را به او رساندند.
صالح گفت: شنیدم و اطاعت کردم. طولی نکشید که زمین شکافته شد و افسار شتری را به دست امام حسن علیه السلام داد و آن حضرت نیز افسار را کشیده و به اعرابی داد و فرمود: بگیر. هشتاد شتر سرخ مو و چشم سیاه پس از دیگری از زمین بیرون آمد.[1]
-----------------
[1].الخرائج و الجرائج،ج1،ص175
نوشته شده توسط گروه معجزات در روز يکشنبه 1390/3/15 ساعت 12:21
من این مطلب را پسندیدم
|