• فردا روز گل نرگس است
موضوع: نیمه شعبان
کلمات کليدي: امام زمان، متن ادبی، مهدی، نیمه شعبان، ولادت
ایمان دارم به فردایی که می آید فردای سبز
فردای روشن از گل فردای سراسر سپیده فردای باران خیز
علی رغم همه ناامیدی ها علی رغم همه بی عدالتی ها علی رغم همه بی تفاوتی ها
زنجیرها تازیانه ها شکنجه ها به فردایی که روز گل نرگس است روز جهانی باران و پونه است
روز جهانی مهربانی است روز جهانی اقاقیا روز جهانی عدالت است
با وجود همه رنج ها نامرادی ها مصیبت ها با وجود این بی شمار آدم های آهنی و سنگ
با وجود این همه برج های دروغین این همه دیوارهای شعارزده این همه مرزهای ناامن
این همه آدم های انسان نما ایمان دارم به فردایی که روز بارش صلوات است
روز بارش یک ریز «ایاک نعبد و ایاک نستعین» است روز شرمساری گناه است
روز آشکاری حقیقت است روز قیامت انتظار است ای زیباترین سلام صریح
زیباترین نگاه شگفت انگیز از امروز، لحظه ها، آمدنت را شادباش می گویند
و بر تمام پرنده های عاشق فروردین لبخند می زنند از امروز، آواز قدم های تو را
تمام دقیقه ها به گوش ایستاده اند چیزی به تماشا نمانده است
فردا، روز طلوع گل های آفتابگردان روز نزول باران اردی بهشت روز فراگیری شادی است
هرگز آدینه هامان رنگ نمی بازد هرگز کوچه هامان یتیم نمی شوند
هرگز بهارمان ناپایدار نیست هرگز دست هامان خالی نمی شود
لبخندهامان نمی میرند؛ اگر تو یک آن، صدایت را در گوش جانمان بپراکنی
اگر طلوع کند چشم هایت بر ما اگر بر زمین بپاشی شکوفه لبخندت را
آواز قدم هایت را به گوش ایستاده اند تمام دیوارهایی که تکیه داده ای به آن
تمام پنجره هایی که عطر پیراهنت را وزیدند نماز ظهورت را قامت بسته ایم
إِیَّاکَ نَعْبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعِین تو را صدا می زنیم ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که فردای نقره ای زمینی ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که آمدنت شگرف است ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که لبخندت زیباست ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که جمعه ها، بهانه ات را گرفته اند
ایاک نعبد و ایاک نستعین تو را که آفتاب، بهانه نگاه توست تا کدام روز، این بغض های بی گمان کشنده
این زخم های بی گمان عمیق این گریه های بی گمان سوزناک را صبور باشیم
در نماز دو رکعتی دیدارمان تا کدام روز، سوگوارانه زخم هایمان را
هجی کنیم ای فرزند آفتاب ای سپیده تر از سپیده ای روشن تر از روشن!
در این حوالی یک ریز پائیز در این سراشیبی یک ریز تاریک در این عمیق یک ریز وحشت
در این روزگار بی گمان دلگیر که لبخند در هیچ کوچه ای نمی شکفد، تا بیایی
که درختان در معرض مصادره اند، تا بیایی که باران در معرض عقیم شدن است، تا بیایی
و زمین در معرض ویرانی است، تا بیایی
آه!
از این سیاه این تاریک این ترس همیشگی موهوم این زمین سرگردان
آه! از این وصف های طویل اتوبوس های فشرده دقیقه های بی دریغ
این برج های تا هنوز بلند این دهان های تا هنوز چندش آور این دیوارهای تا هنوز مرگ بار
این چشم های تا هنوز نگران آه! از این مناجات های بی اجابت هوای این روزهای بی تو
مرده و سنگین است بی پروا و مغرور است
بی رحم و متلاطم است دریغ! از این دقیقه های سرد و بی فانوس
دریغ! از این همیشه های حزن آور چهل چهارشنبه را نذر آمدنت کردیم
چهل جمعه را تا جمکران پیاده آمده ایم تا زیارت خوانی چشم هایت تا ندبه خوانی لب هایت
آمدیم و ناامید برگشتیم آمدیم و تو را ندیدیم امّا تو آمدی و روشن شد زمین
تو آمدی و باران گرفت تو آمدی و... ما تاریک ماندیم
همچنان کور، همچنان ناسپاس، همچنان بی تفاوت... ستاره های به زمین آمده اند
درختان از شکوفه آذین بستند کوچه ها کوچه های صمیمیت است کوچه های مهربانی است
کوچه های یکدست اردیبهشت چشم ها؛ بوی پنجره گرفته اند باز و روشن
سبز و جاری خیابان ها دلباخته اند روز انتشار باران است روز انتشار نور است
فصل شمعدانی هاست فصل طلوع لبخندست هزار شاخه صلوات تقدیمت
هزار شاخه سلام تقدیمت هزار شاخه گل نرگس تقدیمت ای صراحت سبز!
ای روشنیِ بی وقفه چشم نرگس روشن چشم تمام ستاره ها روشن!
چشم تمام گلدسته ها روشن دل زمین روشن و تو رسیدی و باران گرفت و شب بو
و تو رسیدی و سپیده شد و بهار و تو رسیدی و گل ها شکفتند و چشم ها
و تو چونان صبح؛ دمیدی بر تن شب گرفته زمین مقدمت نور باران!!
مریم سقلاطونی
نوشته شده توسط ویژه نامه در روز پنجشنبه 1391/4/1 ساعت 16:30
من این مطلب را پسندیدم
|