• یکی از شاگردان مکتبش، نامه ای برایت نوشته!
موضوع: شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
کلمات کليدي: امام جعفر صادق، تفقه در دین، علم آموزی، مؤسس مذهب جعفری
سلام... من یکی از شاگردان مکتب امام صادق علیه السّلام هستم... هنگامی که این نامه را می نویسم، شب هنگام است و اهل مدینه در خواب آرام اند. عزاداران خانۀ آقایم جعفر بن محمد علیه السّلام به خانه شان بازگشته اند و گرچه همه در سوز از دست دادن مهربان ترین معلم دورانند اما،... اما دیگر جز صدای سوختن چراغ های روغنی کوچه ها و گریۀ جیر جیرک ها، صدایی به گوش نمی رسد. شهر این روزها حال و هوایش فرق کرده. انگار تازه فهمیده ایم چه کسی در کنارمان زندگی می کرد و مهربان تر از مهر مادرانه، ما را با آموزۀ دینمان آشنا می کرد. من که خود جگرم می سوزد وقتی وجدان می کنم که دیگر نمی توانم هرگاه دلتنگ و محزون می شوم، بر در خانۀ مولایم روم.
پس از آنکه دور از چشم بیگانگان این نامه را نگاشتم، آن را به دست قاصدی می دهم تا به شما برساند. مکلّفش می کنم که حتی برای استراحت در هیچ منزلی نایستد و بی هیچ اتلاف وقتی، سخنانم را به شما رساند. او سرزمین ها را زیر پا می گذارد، از نسل ها یک به یک عبور می کند، سال ها را بی معطلی پشت سر می گذارد تا فرسنگ ها دور و سال ها و سال ها دورتر از من، پیامم را به گوش هر جعفری مذهبی در تاریخ برساند. از راز ما جز دوستان و محبین امیر، جایز نیست کسی باخبر شود. آن گاه که پیامم به شما رسید بر هیچ کدامتان شایسته نیست سفارشم را ترک کند. اما راز نهفته در سینه را باز می گویم:
سال های سال است که در مکتب جعفر بن محمد صادق علیه السّلام ریزه خوار علم و آموزش اویم. در تمام عمر، پای کلاس درسش نشسته ام، بارها با چشمان خویش دیده ام که سخنان گهربارش، چگونه فردی غرق در گمراهی و دور از حقیقت را به آستان محبت و ولایت علی بن ابی طالب، امیرالمومنین علیه السّلام کشانده. آنچه ما از مولایمان جعفر بن محمد علیه السّلام دیدیم، نبود جز آنکه تمام زندگانی خویش را پای معرفت آموزی جوانان این مذهب نهاده بود. در گیر و دار آن روزهای مدینه، که امویان و عباسیان، پنجه در پنجه، طمع قصر امارت کرده بودند و هر روز شمشیری در برابر نیزه ای در کوی و بازار بالا می رفت، حجت خدا، امام زمان ما، ما را پای درس دین و تفسیر کتاب خدا نشانده بود. خانه اش دانشگاهی بود که صدها شاگرد را در دامن خود می پروراند؛ هرکدامشان در مقام استاد، به شهری دیگر کوچ می کردند و معرفت دین را به گوش شیعیان علوی می رسانیدند.
حجت خدا، تمام عمر خویش را نهاد پای نهال ایمان جوانان شیعه، تا به آنان حکمت و سنت و تفسیر کتاب خدا را آموزش دهد، آنان را درختانی تنومند و پربار گرداند. هیچگاه فراموش نمی کنم که فرمود:
«اگر جوانی از جوانان شیعه را نزد من آورند که [در علم دینش] تفقّه و ژرفاندیشی نمیکند، حتماً او را ادب می کنم.» [1]
استاد ما، همواره نگران بود بر شیعیانی که به دنبال یادگیری علوم دینشان نبودند و با ایمان سطحی و نااستوار پیش می رفتند.
ما را به تفقّه در دین فرا می خواند و خود نیز، همیشه در این راه، استاد مهربان شیعیان بود.
من که گفتار امامم را در اهمیت آموختن علم دین شنیده ام و عمری را پای درس و مکتبش بوده ام، سفارشتان می کنم تا اگر نام مذهب جعفری را بر خویش دارید، آنچه حضرتش عمری را صرفش نمود فراموش نکنید. فراموش نکنید که رئیس مذهبتان تمام عمرش آموزش شیعیانش بود و همواره آنان را به آموختن علم دین سفارش می نمود. مبادا زمانی فرا رسد که با روایات پیشوایان معصوم بیگانه گردید یا تفسیر مفسرین حقیقی کتاب خدا را فراموش کنید. مبادا فردی از شما، در راه علم آموزی نباشد و عالم هم نگشته باشد که مولایمان او را چون مگسی در هوا سرگردان، در آتش خدا می دید. [2]
راستی... امام صادقمان علیه السّلام از شما برایمان تعریف می فرمود. امام زمان ما شما را دوست می داشت و می فرمود:
«خوشا به حال شیعیان قائم ما، آنان که در غیبتش منتظرین ظهورش هستند و در زمان ظهورش مطیعان او.» [3]
اگر شما فرزند در غیبت امام زمان ما را دیدید، سلام ما را هم به او برسانید...
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
شاید درد دلی بود از شاگردی از مکتب مولایمان امام جعفر بن محمد صادق علیه السّلام... شاید...
----------------------------------------------------------------
[1] بحارالانوار جلد 1 صفحۀ 214 (مضمون حدیث)
[2] بحار الانوار جلد 1 صفحۀ 187
[3] بحار الانوار جلد 52 صفحۀ 150
نوشته شده توسط رفیق دوست در روز شنبه 1392/6/2 ساعت 14:19
من این مطلب را پسندیدم
|