• هر دلی که دچار لیلا بود...
موضوع: امیر المومنین علیه السلام
کلمات کليدي:
هردلی که دچار لیلا بود
خوشی روزگار لیلا بود
از کرامات عاشقی است اگر
نام مجنون کنار لیلا بود
میل صحرا نشینی مجنون
بیشتر اعتبار لیلا بود
آنچه دلهای بی شمار ی داشت
محمل در غبار لیلا بود
بی نیاز است از عبادت ما
کعبه ای در حصار لیلا بود
امشب ای عشق در طواف توام
سیزده شب در اعتکاف توام
بال با من، پریدنش با تو
سمت بالا کشیدن با تو
شوق تنزیل آیه ها با من
جبرییل آفریدنش با تو
گندم کال مزرعه با من
فصل گرم رسیدنش باتو
نخل با من رطب با من
دست مشتاق چیدنش با تو
سجده بر خاک پای تو با من
دست بر سر کشیدنش با تو
قل هو الله یا احد یا هو
وحده لا اله الا هو
کعبه آن قدر بی تو زیبا نیست
بی حضورت مطاف دنیا نیست
بی سبب رد نکرد مریم را
این طرفها که جای عیسی نیست
کعبه مختص حال امروز است
مثل دیروز ومثل فردا نیست
سوره ات را خودت نزول بده
ورنه جبریل مرد اینها نیست
تو که از این طرف نمی آیی
پس چه بهتر درحرم وا نیست
ای مسیحای سبز بنت اسد
آیه لم یلد ولم یولد
ای که صبح ازل شروعت بود
کهکشان حیطه ی طلوعت بود
بهترین لحظه ها برای خدا
لحظه ی سجده خشوعت بود
آنچه دیشب مرا سلیمان کرد
خواب انگشتر رکوعت بود
چاه وقفی ونخل های بلند
حاصل چله های جوعت بود
ای سر آغاز مرد بی پایان
ای که صبح ازل شروعت بود
کس ندیده است ارتفاع تورا
آفتاب تورا شعاع تورا
به نگاهت کمی نقاب بده
فرصتی هم به آفتاب بده
از خودت از بیان شرح خودت
دست پیغمبران کتاب بده
تا رطب های من شود باده
نخلهای مرا شراب بده
تا بلنداترین صدات کنم
به لبم حق انتخاب بده
یا علی یا علی بهارم باش
فصل جان دادنم کنارم باش
این همه مستجیر مال شماست
التماس فقیر مال شماست
مرد دیروز حضرت امروز
از احد تا غدیر مال شماست
تا خدا بوده تا خدایی هست
لقب یا امیر مال شماست
از تمامی فرش های زمین
تکه ای از حصیر مال شماست
از سر سفره ی مدینه فقط
نمک و نان وشیر مال شماست
زندگی تو مثل مردم نیست
نان تو از تبار گندم نیست
بی نظیر عرب بدون مثل
آفتاب عجم بدون بدل
یا هو الظاهر و هوالباطن
یا هوالآخر وهو الاول
تو رسیدی و وحشت افتاده است
بر سر شانه های لات و هبل
اسدالله غزوه ی احزاب
یل میدان لحظه های جمل
مرد دلدل سوار روز احد
آینه دار خشم عزوجل
الامان از سوار آمدنت
وقت با ذوالفقار آمدنت
نام تو بوی سیب می آرد
روی دلها بهار می کارد
تو همان پیر مرد نخلستان
پیر مردی که نان جو دارد
ای که دلتنگ صبح زهرایی
گریه ی چشم های تو دارد
اول کوچه ی بنی هاشم
روی تابوت شهر می بارد
غسل نیلی فاطمه هر شب
خاطرات تو را می آزارد
هیچ کس مثل تو حبیب نداشت
سر سفره نسیم نداشت
علی اکبر لطیفیان
نوشته شده توسط گروه شعر و متن ادبی در روز چهارشنبه 1390/3/25 ساعت 24:35
من این مطلب را پسندیدم
|