به سایت تخصصی امیرالمومنین امام علی علیه السلام - ابوتراب - خوش آمدید. امیدواریم بتوانیم تحت توجهات آن حضرت در خدمت دوستان ایشان باشیم ... به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند ... به آسمان رود و کار آفتاب کند
. . .
   

 

 

 

شرح لقب

 

 

• طرماح بن عدی

موضوع: اصحاب

کلمات کليدي: طرماح بن عدی ، نامه، اویس قرنی، قتل پیامبر

 


طرماح
 فرزند «عدي بن حاتم» همچون پدرش، از ياران با وفاي اميرمؤمنان علي عليه السلام بود. طرماح جسمي نيرومند و قامتي بلند و آراسته داشت، او علاوه بر آراستگي ظاهري، ناطقي خوش بيان و سخن گويي توان مند بود، امّا مهم تر از همه صفات ظاهريش مي توان به صراحت لهجه او اشاره نمود.

طرماح از سفراي آن حضرت به سوي معاويه بود. [1]

متأسفانه اکثر مورخان و سيره نويسان درباره طرماح چيزي ننوشته اند و بعضي از آنان تنها به يکي دو مورد درباره او اشاره کرده و ما نيز تنها به ذکر همين دو مورد مي پردازيم.

 

طرماح و مبادله پيام بين کوفه و دمشق

قبل از آغاز جنگ صفين نامه هايي بين اميرمؤمنان علي عليه السلام و معاويه مبادله شد، معاويه در يکي از نامههاي هشدار دهنده و تهديدآميز به حضرت علي عليه السلام چنين نوشت:

 

اما بعد، اي علي، با شعله هاي سوزنده اي که هيچ بادي آن را تکان نخواهد داد و هيچ آبي آن را خاموش نخواهد کرد به سويت مي آيم؛ آري با شعله هايي که هرگاه بيايد همه چيز را سوراخ کند و بسوزاند، والسلام.

اميرمؤمنان عليه السلام با ديدن نامه معاويه، پاسخ دندان شکني براي او نوشت، متن نامه اميرمؤمنان عليه السلام بدين شرح است:

 

به نام خداوند بخشنده مهربان، اما بعد اي معاويه، در نامه اي که فرستادي دروغ گفتي، مگر نمي داني من علي بن ابي طالب، پدر حسن و حسينم، من همان کسي هستم که جد، عمو، دايي و پدرت را به هلاکت رساندم، من همانم که خويشاوندان تو را در جنگ هاي بدر و اُحد به هلاکت رساندم، و بدان که همان شمشير امروز در دست من است و امروز با قلبي پر جرأت و بازواني پر قدرت آن شمشير را حمل مي کنم. اي معاويه، خداي من پرودگار عالم و پيامبرم محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلاحم همان شمشيري است که داغ جراحات آن در ميان خاندانِ تو هنوز تسلي و التيام نيافته است، سلام بر کسي که از هدايت خدا پيروي نمايد. [2]

اميرمؤمنان سپس نامه را لاک و مهر نمود و به سفير موثق و نماينده امين و کاردانِ خود، طرماح بن عدي سپرد که آن را به دمشق برده و به معاويه برساند و پاسخش را بياورد.

طرماح نامه را گرفت و بر مرکبي تيزرو سوار شد و عازم شام گرديد.

طرماح به محض آن که چشمش به معاويه افتاد گفت:

«السلام عليک ايها الملک؛ سلام بر تو اي پادشاه.»

معاويه گفت:

چرا مرا اميرالمؤمنين خطاب نکردي؟

طرماح گفت:

مؤمنين ما هستيم، چه کسي تو را بر ما امارت داده که تو را امير بخوانم؟

معاويه گفت:

 نامه ات را بده.

طرماح گفت:

من کراهت دارم روي فرش هاي کاخت قدم بگذارم، لذا جلو نمي آيم تا نامه را به دستت بدهم.

معاويه گفت:

بسيار خوب پس آن را به وزيرم تحويل بده.

طرماح نامه را به وزير و غلام او هم نداد.

معاويه در اين موارد با همگان مدارا مي کرد و حوصله زايدالوصفي از خود نشان مي داد که اين از سياست هاي او بود، لذا خود برخاست و نامه را از طرماح گرفت و پس از قرائت نامه، پرسيد:

اي اعرابي، علي را در چه وضعيّتي ترک کردي؟

طرماح گفت:

اي معاويه، مولايم را وقتي ترک کردم که به خدا قسم هميشه چابک، آزاد، منظم، کريم، شجاع و سخي بود، او با هيچ لشکري روبرو نمي شد، مگر به سويش شتافت، و با هيچ هماوردي روبرو نشد، مگر او را خوار و پست نمود و با هيچ دژ و کاخي مواجه نشد، مگر آن که آن را تسخير کرد و يا ويران ساخت.

معاويه براي اطلاع از روحيه خاندان و ياران امير مؤمنان عليه السلام پرسيد: اصحاب و ياران علي را چگونه ترک کردي؟

طرماح گفت:

زماني که آنان را ترک کردم علي عليه السلام در ميانشان مانند ماه شب چهارده در بين ستارگان بود، او اگر فرمان دهد، اطاعتش مي کنند و اگر نهي و منعشان کند، دوري مي جويند.

معاويه گفت:

اي اعرابي، من فکر نمي کنم در ميان ياران علي، کسي از تو عالم تر و خردمندتر باشد.

طرماح - اين تربيت شده مکتب امامت - گفت:

واي بر تو، اي شقي، براي اين سخنت از خدا آمرزش بخواه و يک سال به کفاره آن روزه بگير؛ اي شقي، اگر اصحاب ادب و ارباب سخن را که در کنار علي جمع شده اند، مي ديدي، هر آينه در درياي بي کران علومشان غرق مي شدي.»

معاويه همين که کلمه شقي را شنيد در غضب شد و گفت:

واي بر مادرت اي طرماح.

طرماح گفت:

بلکه درود بر مادرم که مرا مؤمن زاييد و از منافقي چون تو چشم پوشيد

 معاويه اين بار به تطميع متوسل شد و گفت:

اي طرماح، آيا مي خواهي جايزه اي به تو عطا کنم؟ طرماح گفت: آري، من جانت را مي خواهم، حال چه طور از گرفتن مالت امتناع کنم؟ معاويه دستور داد، يک صد هزار درهم برايش آوردند، بعد پرسيد: آيا بيشتر مي خواهي؟

طرماح گفت:

پس بيشتر بده که دست دهنده سيد و بزرگ قوم است.

معاويه دستور داد يک صد هزار درهم ديگر بياورند، طرماح گفت:

سيصد هزار درهم بده که عدد فرد باشد و خداي واحد هم فرد است و بعد آن را به نهصد هزار برسان.

معاويه گفت:

بسيار خوب، حال چه مي گويي؟

جواب داد:

خدا را ستايش مي کنم و تو را مذمت.

معاويه پرسيد:

ديگر چرا؟ واي بر مادرت.

طرماح در جواب گفت:

براي اين که اين اموال نه از دارايي هاي شخصي تو است و نه از ميراث پدري تو که اين گونه در بذل و بخشش آن از خود سخاوت نشان مي دهي، همه اين هدايايي که به من عطا کردي از بيت المال مسلمين است.

معاويه که از برخورد و صراحت لهجه طرماح خسته و درمانده شده بود به منشي خود گفت:

پاسخ نامه علي را سريع بنويس تا اين مرد برود.

 

متن نامه جوابيه معاويه چنين بود:

امّا بعد، اي علي، چهل شتر که بار آن خردل باشد و هر خردلي هزار جنگجو، به سوي تو مي فرستم، لشکري که آب دجله و فرات را يک جا بنوشند.

طرماح هنگامي که نامه معاويه را ملاحظه کرد گفت:

 واي بر تو اي معاويه، نمي دانم بين تو و نويسنده ات کدام يک کم حياتريد؟ واي بر تو، اگر جن و انس و اهل زبور و فرقان هم جمع شوند اين چنين نمي گويند.

معاويه گفت:

نويسنده فرمانِ مرا اجرا کرده است.

طرماح گفت:

مي دانم والا تو بر او حکومت نداشتي و حال که چنين مطالبي را خود به او گفته اي من از بزرگيِ دروغ تو شرمگينم، حال از کدام يک معذرت مي خواهي، از دروغي به اين بزرگي يا از اين که بر کاتب خود حکومت نداري، مگر نمي داني علي را خروسي است که در يک حمله همه خردل هايت را مي بلعد؟

معاويه گفت:

منظورت چه کسي است؟

طرماح گفت:

او مالک اشتر نخعي است که تمام سربازانت را تار و مار مي کند. وي آن گاه نامه معاويه و هداياي او را گرفت و به جانب کوفه مراجعت نمود. معاويه پس از حرکت طرماح به اطرافيان و ياران خود گفت: اگر آن گونه که علي با او رفتار کرده من با شما رفتار کنم، يکصدم علاقه اي که او به مولايش دارد، به من نخواهيد داشت. [3]

 

ملاقات طرماح با امام حسين در راه کوفه

طرماح بن عدي پس از شهادت امير مؤمنان عليه السلام رايحه دل انگيز امامت را در وجود فرزندان برومند رسول خدا عليه السلام جست و جو مي کرد، و شميم نبوت را از وجود امام حسين عليه السلام مي بوييد. او زماني که در مسير مدينه به کوفه با امام حسين عليه السلام مواجه گرديد و مصمم شد براي احياي سنت رو به زوال پيامبر خداصلي الله عليه و آله در رکاب فرزند برومندش جان فشاني کند، امّا زماني براي پيوستن به سيدالشهدا حرکت نمود که دريافت فاجعه اي که از آن بيم ناک بود به وقوع پيوسته و حسين بن علي و همه اصحاب او به شهادت رسيدهاند.

 

شرح اين ملاقات

ابن اثير و ديگران در اين باره چنين نقل مي کنند: طرماح بن عدي با سه تن از دوستانش که يکي از آنان «مجمع بن عبيداللَّه [4]  عائذي» بود، در مسير کوفه به سوي محلي کوهستاني به نام «اجاء» در حرکت بودند که در منطقه «عذيب الهجانات» با حضرت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام و همراهانش مواجه شدند که حضرت به دستور حر بن يزيد رياحي و نيروهاي تحت امرش مجبور به عزيمت به سوي کوفه بود و از اين مسير حرکت ميکرد.

طرماح در اين ديدار در مدح و ستايش امام حسين عليه السلام اشعاري سرود [5]  و بعد امام را از رفتن به کوفه شديداً منع کرد و در مقام خيرخواهي مطالبي به عرض رساند.

حر بن يزيد رياحي جلو آمد و خدمت حضرت عرض کرد: اين چهار نفر که با شما نبوده اند و از اهل کوفه اند، من آنان را يا حبس مي کنم يا باز مي گردانم.

امام حسين عليه السلام به حر فرمود:

اجازه نمي دهم متعرض آنها شوي، اينها از ياران و انصار و به منزله همراهان من هستند و همان گونه که از جان خود دفاع مي کنم از ايشان نيز دفاع خواهم کرد، بنابراين طبق قرار و پيمان با هم، متعرض آنها نشويد وگرنه با شما مي جنگم. حر قبول کرد که مزاحم آنها نشود. سپس حضرت با آنان به گفت و گو نشست و از «مجمع بن عبيداللَّه» درباره مردم کوفه سؤال کرد.

 

عرض کرد:

اشراف کوفه به رشوه و وعده هاي مقام بر ضد شما در صف واحدي قرار گرفته اند ولي بقيه مردم دل هايشان با شماست اما شمشيرها را بر ضد شما از نيام بيرون آورده اند.

سپس امام عليه السلام از نماينده خود «قيس بن مسهر صيداوي» سؤال کرد و از حال او پرسيد. آنها گفتند:

او توسط «حصين بن تميم» دستگير و به نزد ابن زياد اعزام شد، و ابن زياد از قيس خواست که شما و پدرت علي را در ميان جمع لعنت کند، ولي او بر شما و پدرت درود و صلوات فرستاد و بر ابن زياد و پدرش لعنت نمود و مردم را به ياري شما فراخواند و خبر داد که شما در حال حرکت به سوي کوفه هستيد. ابن زياد بلافاصله دستور داد قيس را از بالاي بام قصر به پايين انداختند و به شهادت رساندند. امام عليه السلام با شنيدن خبر شهادت قيس بن مسهر چشمانش پر از اشک شد و نتوانست از ريختن اشک خودداري نمايد؛ و اين آيه شريفه را بر زبان جاري کرد: «فَمِنهُم مَن قضي نَحبه و مِنهُم مَن يَنتظر و ما بَدَّلوا تبديلاً» [6]  سپس امام حسين عليه السلام اين دعا را خواند: «اللهم اجعل لَنا و لهم الجنة، و اجمع بيننا و بينهم في مستَقُرِّ رحمتِک و رَغائبِ مَذخورِ ثَوابک؛ پروردگارا بهشت را براي ما و براي آنان قرار بده، و در محل استقرار رحمت و مرکز آرزوهاي ذخيره ثوابت ما و آنها را جمع فرما.»

در اين موقع «طرماح بن عدي» به امام عليه السلام چنين عرض نمود:

«و اللَّه ما أري معک کثير أحدٍ، ولو لم يقاتلک إلّا هؤلاء الذين أراهم ملازميک لکان کفي بهم، و...؛ به خدا قسم مي بينم اصحاب و يارانت اندک اند، اين جماعت (حر و نيروهاي تحت امرش) که شما را مثل سايه دنبال مي کنند و همه حرکات شما را زير نظر گرفته اند، اگر احدي هم براي آنها کمکي نيايد براي از بين بردن شما و يارانت کفايت مي کند و بر شما غالب مي شوند، در حالي که يک روز قبل از اين که از شهر کوفه خارج شوم ديدم که سپاهي انبوه از مردمِ کوفه براي مقابله با شما در حال خروج از شهراند، سپاهي که تا کنون نظيرش را به چشم خود نديده ام، بنابراين تو را به خدا سوگند مي دهم اگر ميتواني و برايت مقدور است از اين جا به بعد، حتي يک وجب هم به کوفه نزديک مشو و در محل امني توقف کن که از آسيب دشمن مصون بماني و در مورد تصميماتِ بعدي خود، به خوبي انديشه کني، و بهتر است با ما همراه شوي تا به سمت منطقه کوهستاني ما (اجاء) حرکت کنيم، خداوند مي داند اين منطقه در طول ساليان متمادي ما را از گزند حوادث و شرّ ملوک غسّان و سلاطين حمير و نعمان بن منذر و خلاصه از دشمنان سرخ و سفيد صيانت بخشيده است، و قسم به خدا احدي تاکنون نتوانسته ما را در اين نقطه خوار و ضعيف نمايد و من خود در خدمت شما خواهم بود تا به آن قريه برسيم، و شما هم در آن جا با امنيت کامل مي توانيد سفرا و نمايندگان خود را به سوي مردمان ساکن در اطراف «اجاء» و طايفه سليم از قبيله طي اعزام نماييد که به خدا سوگند ده روزي نمي گذرد که همه مردم طي، سواره و پياده، به حضورت مي رسند و اطرافت را مي گيرند، در اين صورت شما رأي و تصميم خود را در ميان قبيله به عمل آور، و اگر خطري شما را تهديد نمود، من تعهد مي کنم، از ميان قبيله خود، بيست هزار مرد جنگي را که در رکاب شما شمشير بزنند تدارک نمايم، و به خدا سوگند تا يک تن از آنان زنده باشد گزندي به شما نخواهد رسيد.

حضرت حسين عليه السلام طرماح را مشمول دعاي خود قرار داد و چنين فرمود:

 

جزاک اللَّه و قومک خيراً، إنه قد کان بيننا و بين هؤلاء القوم قول لسنا نقدر جمعه علي الانصراف و لا ندري علامَ تنصرف بنا و بهم الأمور؛ [7]

خداوند به تو و قومت جزاي خير عطا فرمايد، امّا من به کوفيان قول داده ام که بدان جا بروم و نمي توانم از وعده خود بگذرم، هر چند نمي دانم که سرنوشت ما چه خواهد بود و عاقبت کار به کجا مي کشد.

طرماح پس از از آن که دانست حضرت عليه السلام اصرار بر ادامه راه به کوفه دارد، از امام خداحافظي کرد و به ديار خود رفت، امّا به امام عليه السلام قول داد به زودي به ياري او بشتابد و از مردم قبيله خود نيز براي ياري و نصرت حضرتش دعوت نمايد.

طرماح بنا به قول و وعده اي که داده بود پس از رسيدن به موطن خود (اجاء) بلافاصله براي پيوستن به امام حسين عليه السلام به سوي او بازگشت و هنگامي که به منطقه «عذيب الهجانات» رسيد به وي اطلاع دادند اباعبداللَّه الحسين و يارانش همگي (به دست قواي ابن زياد) قتل عام شده و سرها از تن جدا و اهل بيت او به اسارت برده شده اند. وي با دنيايي از حزن و اندوه ناچار به ديار خود بازگشت و ديگر نتوانست از امام زمانش حضرت سيدالشهدا عليه السلام حمايت نمايد. [8]

از اين مطلب روشن مي شود طرماح بن عدي بر ولاي حضرت امير عليه السلام و خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله تا آخر عمر پايدار بوده است، اما کتاب هاي سيره و تاريخ درباره وفات طرماح و زمان وفات او و از ديگر حالت او ساکتاند.

 

 

________________________________________________________

پی نوشت:

[1] رجال طوسي، ص 46، ش 3.

[2] اختصاص شيخ مفيد، ص 138.

[3] اختصاص شيخ مفيد، ص 138؛ ر. ک: «معادن الحکمة في مکاتيب الائمه عليهم السلام ج 1 ، ص 312

[4] در تاريخ طبري «عبداللَّه» آمده است.

[5] اين اشعار را در تاريخ طبري، ج 5، ص 405 بخوانيد.

[6] احزاب 33، آيه 23.

[7] در تاريخ طبري عبارت چنين است: «و لا ندري علام تنصرف بنا و بهم الأمور في عاقبة».

[8] کامل ابن اثير، ج 2، ص 553؛ تاريخ طبري، ج 5، ص 404.

 

 

منبع: کتاب اصحاب امام علی علیه السلام

نویسنده: سيد اصغر ناظم زاده قمی

 

 

 

 

 

نوشته شده توسط گروه اصحاب و یاران در روز چهارشنبه 1391/4/14 ساعت 25:50

من این مطلب را پسندیدم

امتیاز دهی

امتیاز این صفحه 2.75 از 4 نظر

• یکی از ستاره های زیر را انتخاب کنید.

 

ارسال نظر

نام*
ايميل
نظر*
کد امنيتي* 

سایر صفحات این موضوع

ام فضل بنت حارث

مالک بن حبیب

قرظه بن کعب انصاری

حارث همدانی(2)

عثمان بن حُنیف

شریک بن حارث سلمی

صفوان بن حذیفه یمانی

کمیل بن زیاد

کردوس بن هانی

هانی بن نمره مرادی

هاشم بن عتبه

مقداد بن عمرو

قنبر

فضل بن عباس

علقمه بن قیس

عمرو بن محصن

عبدالله بن کعب مرادی

صیفی بی فسیل شیبانی

صعصعه بن صوحان عبدی

شریح بن هانی

سلیم بن قیس هلالی

سلمان فارسی

سعید بن قیس همدانی

سعید بن سرح

رشید هجری

ربیع بن زیاد حارثی

حارث همدانی

جویره بن مسهر

جندب بن عبدالله ازدی

جندب بن زهیر ازدی

جعده بن هبیره مخذومی

جاریه بن قدامه انصاری

ثابت بن قیس

بریده اسلمی

اویس قرنی

ابو قتاده انصاری

ابو ایوب انصاری

مالک بن تيهان

ابوبرزه اسلمی

زید بن وهب جهنی

جریش سکونی

اصبغ بن نُباته

ابو اليسر انصاری (کعب بن عمرو)

ابو الجنوب (حبشي بن جناده)

ابراهيم بن مالک اشتر

ابورافع

ابوسعيد خُدری

ابو عمره انصاری

صعصعة بن صوحان عبدی

جابر بن عبدالله انصاری

سعد بن مسعود انصاری

خالد بن معمر بن سدوسی

احنف بن قيس تميمی سعدی

ميثم تمار (ابو سالم)

خزيمة بن ثابت (ذو شهادتين)

حجر بن عدی

معقل بن قيس رياحي

مخنف بن سليم

حذيفة بن يمان

محمد بن ابي حذيفه

حکيم بن جبلة

مالک بن کعب

زِر بن حبيش

قثم بن عباس

زياد بن نضر

عمرو بن حمق خزاعي

سعد بن مسعود ثقفي

عمر بن ابي سلمه

زيد بن صُوحان

عمّار بن ياسر

سعيد بن قيس همداني

عبد اللَّه بن شبيل احمسی

سهل بن حُنَيف

عبد اللَّه بن جعفر

ضرار بن ضمره ضبابی

عامر بن واثله

ابو شجاع قتباني (سعيد بن يزيد حميري)

يريم بن شريح همداني

شبيب بن عامر (جد کرماني)

قبيصه بن جابر اسدي (ابو العلاء کوفي)

ابو کعب خثعمي

سعيد بن عبيد طائي

هاني بن خطاب أرحبي

ظبيان بن عماره تميمي

شمر بن ابرهه

نابغه جعدي (قيس بن عبدالله جعدي)

مالک بن عباده غافقي (ابو موسي)

کعب بن فقيم أزدي

همام بن شريح

عامر بن عبد قيس

سلمه بن اکوع

عاصم بن زياد

قَبيصه بن ضبيعه عبسي

هند بن ابي هاله (هند بن عمرو جملي)

قيس بن عفريه (عقديه) حمیسي

 

   

پنل اعضاء

نام کاربری:

رمز عبور:

مرا به یاد سپار
رمز عبور را فراموش کرده ام
مزایای عضویت

عضویت در خبرنامه

ویژه نامه

تقویم شیعه

17 شوال

 1. جنگ خندق

در این روز در سال 5 هجری قمری غزوه خندق (احزاب) و کشته شدن عمرو بن عبدود به دست امیر المؤمنین علیه السلام به وقوع پیوست.

2. وفات اباصلت هروی

در این روز در سال 207 هحری قمری ثقة جلیل اباصلت عبدالسلام بن صالح هروی که اهل هرات بود پس از آزادی از زندان مأمون از دنیا رفت.

 

اوقات شرعی

 

آمارها

. تعداد كل بازديدها: 73682689

. تعداد كل بازديدكنندگان: 67066177

. بازديدهاي امروز: 6145

. بازديدهاي دیروز: 11667

. كاربران آنلاين:

. محصولات فروشگاه: 221

. بحث های تالار گفتمان: 85

. کارهای کاربران: 185

. مقالات: 2021

. تصاویر: 112

. صوت: 401

 

صفحه اصلی | درباره ما | تماس با ما |   RSS | صفحه خانگي | معرفی به دوستان

تمامی کالاها و خدمات فروشگاه، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می‌باشند و تمامی حقوق برای مؤسسه ارمغان نگاه ژرف محفوظ می باشد. فعالیت‌های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

استفاده از مطالب سایت بلا مانع می باشد، در صورت تمایل سایت ابوتراب را به عنوان منبع ذکر نمایید تا افراد بیشتری با سایت امیرالمومنین علیه السّلام آشنا گردند.

 

طراحي و اجراي پايگاه اينترنتي: