• صعصعة بن صوحان عبدی
موضوع: اصحاب
کلمات کليدي: اصحاب، شهادت، صعصعة بن صوحان عبدی
صعصعه فرزند صوحان، چون دو برادراش زيد و سيحان از سادات و بزرگان قبيله عبدالقيس بود. او دوران کودکي را در عهد رسول خدا صلي الله عليه و آله سپري کرد و مسلمان شد، امّا توفيق ديدار روي مبارک پيامبر صلي الله عليه و آله را نيافت. از بزرگان تابعين [1] به شمار ميآيد، وي از رؤساي قومش عبدالقيس و مردي فصيح، فاضل، ديندار و سخنوري توانا و از اصحاب اميرالمؤمنين عليهالسلام بود که در جنگهاي آن حضرت شرکت نمود. [2]
شعبي درباره فصاحت او ميگويد: من فن سخنوري را از او آموختم. [3]
شرافت و بزرگواري صعصعه
صعصعه در ميان مسلمانان از شأن و منزلت والايي برخوردار بود، معاويه با اين که حاضر نبود به شرافت و بزرگي ياران حضرت علي عليهالسلام اعتراف کند اما در برابر شخصيت صعصعه، ناچار به اقرار شد.
معاويه در ملاقاتي که با عقيل - برادر اميرالمؤمنين عليهالسلام - داشت، روزي به عقيل گفت درباره اصحاب علي عليهالسلام برايم سخن بگو و از آل صوحان شروع کن که آنان استاد سخن و کلامند. عقيل در پاسخ ابتدا از صعصعه شروع کرد و گفت: «اما صعصعه، فعظيمُ الشأن، عَضب اللِّسان، قائِدُ فُرسان» سپس در فضيلت دو برادش زيد و عبداللَّه سخن گفت؛ اما معاويه در برابر عظمت و شخصيت پر آوازه صعصعه و ديگر اصحاب اميرالمؤمنين جز سر تسليم چارهاي نديد و سکوت اختيار کرد. [4]
سخنان عالمانه صعصعه نزد عمر
ابن اثير نقل ميکند: وقتي ابوموسي اشعري يک ميليون دينار (درهم) از غنائم جنگي را به مدينه منوّره (مرکز حکومت اسلامي) نزد عمر فرستاد، خليفه حقوق مسلمانان را پرداخت کرد و مبالغي زياد آمد، عمر نميدانست که با اين مبلغ اضافي چه کند لذا موضوع را در جمع ياران مطرح و چارهخواهي کرد و گفت: اي مردم، از غنايم رسيده، حقوق همه مسلمانان را پرداخت کردهام، ولي مقداري زياد آمده است، در اين مورد چه نظري داريد و آن را در چه راهي خرج کنيم؟
صعصعه اين نوجوان دانا و باشخصيت از ميان حاضران برخاست و گفت:
اي امير مؤمنان، مشورت در جايي است که قرآن تکليف آن را بيان نکرده است، قرآن حکم خود را در اين مورد گفته و موارد مصرفش را مشخص نموده، لذا جاي پرسش نيست، بنابراين زياده مال را در همان جايي که قرآن فرموده است، تقسيم نما.
عمر، سخنان صعصعه را حق دانست و او را تحسين کرد و آن گاه اموال باقي مانده را طبق دستور قرآن بين مسلمانان فقير و مسکين تقسيم نمود. [5]
تبعيد صعصعه
عثمان در دوران خلافت يازده سالهاش (35 - 24 هجري) مرتکب انحرافات و بدعتهاي گوناگوني شد. او در عصر خلافتش بنياميه و افراد فاسق و سفيه را بر سر کارها گمارد و غنيمتهاي بيتالمال را به وفور به آنان ميبخشيد. اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله را سبک و خوار مينمود و برخي از آنان را مورد اهانت و ضرب و شتم قرار ميداد. عمار ياسر را کتک زد که سبب فتق او شد، عبداللَّه بن مسعود را دستور داد زدند و از مسجد پيامبر بيرون انداختند به طوري که استخوانهاي دندهاش شکست و ابوذر غفاري را به ربذه تبعيد کرد. عثمان در اواخر عمر خلافتش کساني را که حتي به اصول اوليه اسلام پاي بندي نبودند بر شهرهاي بزرگ اسلامي گمارد، از جمله وليد بن عقبه، شرابخوار عياش را بر کوفه حاکم نمود و چون کوس رسوايياش همه جا را فراگرفت به طوري که حد شرابخواري دربارهاش جاري شد، او را برداشت و سعيد بن عاص مرد فاسد ديگري را به جاي او نشاند. اين حاکم خودکامه هم براي بقاي خود جمعي از بزرگان کوفه را به دستور عثمان به شام تبعيد نمود.
برخورد صعصعه با معاويه
سعيد بن عاص، حاکم کوفه پس از آن که نتوانست نارضايتيهاي مردم کوفه را خاموش کند، با موافقت عثمان سران کوفه را که از بزرگان بودند به شام تبعيد کرد که از جمله آنها صعصعه، مالک اشتر، علقمه و... بود. [6]
پس از تبعيد به شام روزي معاويه آنان را جمع کرد و به خاطر اعتراض آنها به حاکم فاسق کوفه، آنان را توبيخ و تحقير کرده اما صعصعه که تاب و تحمل گزافهگوييهاي معاويه را نداشت، برخاست و پاسخ گستاخيهاي او را داد و خشم او را برانگيخت و معاويه آنان را از شام بيرون و به مدينه فرستاد. [7]
در مدينه يکي از روزها که عثمان بالاي منبر بود، صعصعه از پاي منبر او برخاست و به اعتراض گفت: اي عثمان، تو از راه اسلام برگشتهاي و در نتيجه مردم نيز از مسير اسلام منحرف گشتهاند، به راه راست در آي تا مردم نيز به راه راست درآيند.
روزي ديگر، باز صعصعه برخاست و در مقام اعتراض به راه و رسم عثمان بسيار سخن گفت تا اين که عثمان به خشم آمد و به مردم گفت: اي مردم، اين آدم پر حرف و بيهودهگو نه از خدا چيزي ميداند و نميداند که او در کجاست، حال ميخواهد مرا موعظه کند.
صعصعه بلافاصله گفت:
اي عثمان، اين که گفتي من از خدا چيزي نميدانم، بدان که: «فإنّ اللَّه رَبُّنا و ربُّ آبائنا الأولين؛ همانا، او پروردگار ما و پروردگار اجداد اولين ماست»؛ امّا اين که گفتي نميدانم خدا در کجاست، بايد بگويم: «فإنّ اللَّه لَبِالمرصاد؛ همانا خداوند در کمين ستمگران است.» و بعد اين آيه را تلاوت کرد: «اُذِن لِلذين يُقاتَلونَ بأنّهم ظُلِموا و إنّ اللَّهَ عَلي نَصرهم لَقَدير؛ [8] خداوند به کساني که مورد ظلم و ستم واقع شدهاند اجازه پيکار داده است، و خداوند براي ياري و پيروزي ستمديدگان تواناست».
عثمان در پاسخ او گفت:
اين آيه درباره ما و دوستان ما نازل شده که از مکه بنا حق رانده شديم، نه درباره شما!
صعصعه ساکت شد و در پاسخ عثمان چيزي نگفت [9] و قضاوت را به عهده تاريخ و آيندگان گذاشت.
سخنان صعصعه نزد معاويه
از موارد ديگر سخنوري و پاسخگويي صعصعه اين است که روزي معاويه خطاب به سران کوفه که در شام در تبعيد بودند گفت:
به سرزمين مقدس انبيا و رسل [10] و به محل حشر و نشر بندگان (در قيامت) خوش آمديد. سپس در فضيلت خود گفت: نزد بهترين امير آمديد که به بزرگان شما نيکي و به کودکان شما ترحم ميکند و اگر همه مردم اولاد ابو سفيان بودند، همگي مرداني حليم و عاقل بودند. [11]
معاويه ميخواست با اين سخنان براي خود و شاميان فضيلتي اثبات نمايد.
با اشاره همراهان، صعصعه برخاست و در پاسخ معاويه پس از حمد خداوند و درود بر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله چنين گفت:
اي معاويه، اين که گفتي شام سرزمين مقدسي است؛ همانا زمين افراد را مقدس نميکند، بلکه قداست آن بستگي به اعمال شايستهشان دارد، و اين که گفتي پيامبران در اين سرزمين بودهاند صحيح است؛ اما فراعنه و اهل نفاق و شرک هم در اين جا بيش از انبياء بودهاند و اين که گفتي شام سرزمين حشر و نشر در قيامت است، بر فرض که بندگان خدا در اين جا حشر و نشر شوند، اما دوري محشر براي مؤمن ضرري ندارد و نزديکي آن براي منافق سودي ندارد. اما اين که گفتي: اگر همه مردم اولاد ابو سفيان بودند، همگي مرداني حليم و دانا بودند، در اين سخن هم اشتباه ميکني، زيرا مردم از فردي بهتر از ابوسفيان يعني از حضرت آدم به دنيا آمدهاند، در ميان آنان هم افرادي حکيم و دانا هست و هم منافق، فاجر، فاسق، نادان و ديوانه وجود دارد.
معاويه از پاسخ صعصعه خجل و ساکت شد و چيزي نگفت. [12]
امامشناسي صعصعه
صعصعه کسي است که از همان ابتدا که مردم (روز 23 ذي حجه سال 35 هجري) با حضرت علي عليهالسلام بيعت کردند، او بيعت نمود [13] و ايمان راسخ خود را به مقام شامخ ولايت اميرالمؤمنين ابراز کرد. او با تمام وجود و در همه شرايط بر اين عهد و پيمان باقي ماند، و از امامت والاي آن حضرت در تمام مراحل و شرايط دفاع نمود.
امام صادق عليهالسلام درباره امامشناسي صعصعه ميفرمايد: «ما کان مع اميرالمؤمنين مَن يَعرف حقَّه الاّ صعصعه و اصحابه؛ کسي که به راستي، حق اميرالمؤمنين عليهالسلام را بشناسد تنها صعصعه و يارانش بودند». [14]
او در روز بيعت خطاب به اميرالمؤمنين گفت:
يا اميرالمؤمنين، لقد زينّتَ الخلافة و ما زانَتک، و رفعتَها و ما رَفَعتْک، و لَهي إليک أحوج مِنک إليها؛
اي اميرالمؤمنين، به طور قطع خلافت تو را زينت نداد بلکه تو به خلافت زينت دادي و خلافت بر شأن و مقام تو نيفزود، بلکه تو مقام خلافت را بالا بردي، و همانا خلافت به وجود تو محتاجتر است از حاجت شما به آن. [15]
اين گونه سخن حکايت از عمق امامشناسي و اعتقاد صعصعه به اميرالمؤمنينعليهالسلام دارد.
صعصعه در جنگ جمل
صعصعه در جنگ جمل از شخصيتهايي بود که مردانه جنگيد و به همراه دو برادرش زيد و سيحان در رکاب مولاي متقيان علي عليهالسلام به نبرد با گمراهان پرداخت و در اين جنگ دو برادرش زيد و سيحان به شهادت رسيدند و خود صعصعه نيز مجروح گرديد. [16]
صعصعه در واقعه تصرف آب فرات از سوي لشکر معاويه، از سوي امام علي عليهالسلام نزد آنان رفت تا آنان را به سوي هدايت و ترک جنگ فراخواند که در نهايت آنان پذيرفتند و به او و علي عليهالسلام جسارت کردند، تا اين که سپاه علي عليهالسلام با حمله غافليگرانه شريعه فرات را از دست لشکر معاويه خارج ساختند. [17]
هم چنين او يکي از فرستادگان امام علي عليهالسلام نزد خوارج بود که از آنان خواست به زير پرچم امام علي عليهالسلام برگردند و پيمان شکني نکنند، اما آنان نيز جواب رد دادند و در نهايت با خفت و خواري به هلاکت رسيدند. [18]
اعزام صعصعه نزد خوارج
در ماجراي خوارج نهروان گروهي از شيعيان حضرت علي عليهالسلام از روي جهالت و ناداني دست به شورش زدند و داستان حکميت را - که خود بر اجراي آن اصرار ميورزيدند - بهانه کرده و با حضرت امير عليهالسلام مخالفت کردند و جنگ ناخواستهاي را بر آن حضرت تحميل نمودند.
اميرالمؤمنين عليهالسلام به سيره پيامبر صلي الله عليه و آله هرگز در اين جنگها (صفين و جمل و اين جنگ) آغازگر نبود، تا شايد با مذاکره و گفت و گو از خونريزي و برادر کشي جلوگيري نمايد، بر همين اساس جمعي از افراد سرشناس و متعهد مثل عبداللَّه بن عباس، زياد بن نضر و... را براي گفت و گو به نزد خوارج اعزام کرد و آنها را به متارکه جنگ داخلي و حرکت به سوي شام، براي سرکوبي قاسطين و ستمگران فرا خواند، يکي از آن افراد که از سوي امام عليهالسلام به جانب خوارج رهسپار شد و بين او و سران نهروان سخن به درازا کشيد، صعصعة بن صوحان بود، اگر چه آنها در جذب صعصعه و اهانت به ساحت مقدس اميرالمؤمنين عليهالسلام کوتاهي نکردند، ولي صعصعه کمترين توجهي به سخنان آنان ننمود و بر اعتقادات خود وحمايت از عليعليهالسلام پافشاري کرد، تا آن که به او گفتند: «اگر علي با ما و در جاي ما قرار ميداشت، باز هم از او حمايت ميکردي؟»
صعصعه گفت: آري، علي به هر طرف رو کند من با او خواهم بود. [19] خوارج او را مذمت کرده و گفتند: پس تو در دين خود از علي تقليد ميکني، برگرد که تو دين نداري!
صعصعه پاسخ داد:
واي بر شما! آيا از مقلد خدا تقليد نکنم که تا بهترين تقليد را انجام داده باشم!؟ علي کسي است که در دوران زندگي به راستي در راه خدا قدم برداشت، او صدّيق اعظم است که در راه خدا همواره خود را به رنج ميانداخت و هر گاه جنگ سختي پيش ميآمد پيغمبر صلي الله عليه و آله او را ميفرستاد تا قدم به ميدان جنگ نهاده و در دل دشمن فرو رود و آتش جنگ را با نابودي دشمن خاموش کند، اي خوارج کجاييد و چه ميکنيد؟ به کجا ميرويد؟ به چه کسي رو ميکنيد؟ و از چه کسي بر ميگرديد؟ از ماه درخشان و چراغ فروزان و جاده مستقيم خدايي و راه راست رو گردانيد؟ خدا شما را بکشد، ميدانيد به که دروغ ميبنديد و به چه کسي تهمت ميزنيد، مگر عقلتان را از دست دادهايد و حلم و بردباري شما را بردهاند. رويتان سياه باد که مَثَل شما مَثَل کسي است که براي نوشيدن آب در دامنه کوه، چشمه آب را ميگذارد و در طلب آب به بالاي قله ميرود. آيا شما امير مؤمنان عليهالسلام - وصي رسول خدا صلي الله عليه و آله - را هدف اين گفتار ناپسند قرار ميدهيد؟ شما سخت در اشتباهيد، همانا هواهاي نفساني شما خسارت و زيان آشکاري بر شما وارد کرده، دوري از رحمت خدا و بدبختي براي کافران و ستمگران است، مرتکب خسارت و زيان بزرگي گشتيد، شيطان شما را از راه راست منحرف ساخته و از دليل و برهان محروم نموده است.
پس از سخنان صعصعه، عبداللَّه بن وهب راسبي از سران خوارج به وي گفت: اي پسر صوحان، خيلي حرف زدي به مولايت بگو: با او ميجنگيم تا به حکم خدا و قرآن تن در دهد!
صعصعه گفت:
اي پسر وهب، گويا تو را ميبينم که به خون خود آغشتهاي و مرغان هوا اعضاي تو را ميخورند و کسي نه به خواستهات جواب ميدهد و نه به صدايت گوش فرا ميدهد، صعصعه پس از اين گفت و گوها و سخنان کوبنده و هدايتگرانه، به نزد امام عليهالسلام بازگشت. [20]
آري، سخنان تکاندهنده و هدايتگرانه امام عليهالسلام و صعصعه و ساير اصحاب، نتوانست آن گروه جاهل و نادان را هشيار نمايد؛ سرانجام دست به شمشير بردند و آتشي برافروختند که همگي آنان در شعلههاي آن سوختند و نابود شدند.
علاقه متقابل و درس اخلاق
روزي اميرالمؤمنين عليهالسلام به عيادت صعصعه - يار صديق و شيعه مخلصش - تشريف بردند و در حين عيادت به صعصعه احترام زيادي کرد و دست مبارکش را به قصد شفا بر پيشاني او کشيد، و هنگام رفتن از نزد صعصعه خطاب به او فرمود: «لا تتخذنَّ زيارتنا إياک فخراً علي قومک؛ مبادا اين عيادت من از تو سبب فخر و برتري تو بر قوم و بستگانت شود؟»
صعصعه - اين تربيت يافته مکتب اميرالمؤمنين عليهالسلام - با بياني زيبا عرضه داشت: «لا يا اميرالمؤمنين، و لکن ذُخراً و أجراً؛ [21] نه هرگز، من به اين ملاقات بر قوم خود فخر نميکنم بلکه زيارت شما را ذخيرهاي پر ارزش و پاداش بزرگي براي خود ميدانم.»
امام عليهالسلام مجدداً در برابر اين سخن بلند و گوياي صعصعه از همت والا و فکر عالي او تجليل کرد و فرمود: «و اللَّه ما کنتَ الّا خفيف المؤنة، کثير المعونة؛ به خدا قسم، تو نبودي مگر مردي سبکبار و کم هزينه اما بسيار کمک کار و پر ارزش.»
صعصعه در تجليل و تعظيم امام عليهالسلام چنين عرضه داشت:
و تو اي امير مؤمنان، به خدا سوگند شما را نشناختم مگر اين که به خداشناسي عارف و آگاهي، و همانا پروردگار در نظرت بزرگ است، و همانا تو در کتاب خدا، بزرگ و حکيمي، و تو نسبت به مؤمنين رؤف و مهرباني. [22]
سخن صعصعه در آخرين ساعات عمر امام
در آخرين لحظات عمر مبارک امام علي عليهالسلام طبيب معالج حضرت ملاقات او با هر کسي را ممنوع کرد لذا صعصعه نيز نتوانست به ملاقات امام و مقتداي خويش برود، لذا به کسي که اجازه ورود ميداد، [23] گفت: از قول من به علي عليهالسلام بگو: اي امير مؤمنان، خداوند در زندگي و مرگ بر تو رحمت آورد، که همانا خداوند در سينه تو بسيار بزرگ و تو به ذات خداوند سخت دانا بودي.»
آن شخص وارد خانه شد و گفتار صعصعه را به محضر اميرالمؤمنين عليهالسلام ابلاغ کرد. امام عليهالسلام با همان حالت ضعف و ناتواني فرمود: به صعصعه بگو: «و أنت يرحمک اللَّه فلقد کنت خفيف المؤنة، کثير المعونة؛ خداوند تو را هم رحمت کند که تو همواره مردي کم زحمت و بسيار ياري دهنده بودي.» [24] امام عليهالسلام ديگر تاب و توان بيشتري نداشت که صعصعه را به حضور فراخواند يا پيغام ديگري براي او بدهد، لذا طبق اين نقل، صعصعه ديگر امام و پيشواي خود را زيارت نکرد.
سخنان دلنشين صعصعه در کنار قبر امام
صعصعه وقتي مولايش حضرت علي عليهالسلام را از دست داد و پيکر بي جان امامعليهالسلام را مشاهده کرد، به خانه برنگشت و در کنار خانه امام باقي ماند. و پس از آماده شدن پيکر مطهر اميرالمؤمنين عليهالسلام براي دفن با ديگر ياران خاص امامعليهالسلام و فرزندان عزيزش جنازه پاک حضرت عليهالسلام را تشييع کردند و نيمه شب پيکر مطهر را به طور مخفيانه به خارج شهر کوفه، قريه غريين (نجف اشرف) بردند و بدن مطهر آن حضرت را به خاک سپردند، در اين موقع صعصعه کنار قبر ايستاد، دستي به سينه نهاد و با دست ديگر از خاک قبر بر سر خود ميريخت و گفت:
پدر و مادرم به فدايت اي اميرالمؤمنين، بعد گفت: بهشت براي تو گوارا باد اي ابوالحسن، همانا محل ولادت تو پاکيزه بود، و در سختيها بسيار صابر، و در جنگها جهاد و تلاش بزرگ کردي، داراي رأي متين، و در تجارت و زندگي خود بهرهمند بودي؛ اي علي، تو به آرزوي خود رسيدي و اينک به پيشگاه پروردگارت رفتي و در حالي او را ملاقات کردي که از تو راضي است و فرشتگان او، تو را احاطه کردهاند تا در جوار پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مستقر شوي، پس خداوند تو را به جوار خود اکرام بخشيد و به درجه برادرت محمد مصطفيصلي الله عليه و آله ملحق نمود، و از جام شربت الهي نوشيدي.
اي علي، از خدا ميخواهيم که بر ما منت نهد و توفيق پيروي از تو را به ما عنايت کند تا به راه و رسم شما عمل نماييم، و با دوستانت دوست و با دشمنانت دشمن باشيم، و ما را در زمره اولياي تو محشور گرداند.
اي علي، به مقامي رسيدي که هيچ کس به آن نرسد و درجهاي را درک کردي و به آن رسيدي که هيچ کسي بدان راه نيابد، و در برابر چشمان برادرت مصطفي صلي الله عليه و آله در راه خدا جهاد کردي و حق جهاد را ادا نمودي و در پيشروي دين خدا قيام کردي و حق قيام را ادا نمودي تا سنتها را به پا داشته و آتشهاي فتنه را خاموش ساختي، و اسلام استوار گشت و ايمان مردم رونق يافت. بهترين درود وسلام ما بر تو باد که به وسيله تو پشت مؤمنان محکم شد و نشانهها و راهها روشن و واضح گرديد. اي علي، بر تو باد از من برترين سلامها و درودها.
صعصعه درباره امام عليهالسلام بسيار گفت و در حق خود نيز دعا نمود، سپس چنان گريه سر داد که از صداي او که در آن تاريکي شب، همه حاضران به گريه آمدند و آن گاه امام حسن و امام حسين و محمد حنفيه و جعفر و عباس و يحيي و عون و عبداللَّه را مورد خطاب قرار داد و به آنها تسليت گفت، چون صبحگاهان نزديک ميشد و کار دفن پيکر مطهر امام عليهالسلام به پايان رسيد، همگي با يک دنيا غم و اندوه از قبر امامعليهالسلام جدا شدند و قبل از سپيده صبح به شهر کوفه بازگشتند تا منافقين و خوارج نهروان از محل دفن پيکر مطهر اميرالمؤمنين عليهالسلام با خبر نشوند. [25] او اشعاري نيز در شهادت مولاي خود، اميرالمؤمنين عليهالسلام دارد. [26]
مقاومت صعصعه در برابر اهانت به علي
يکي از روشهاي بسيار زشت خاندان بنياميه (خصوصاً معاويه) بعد از شهادت مولاي متقيان علي عليهالسلام اين بود که در تمام منابر و خطبههاي نماز جمعه آن حضرت را مورد سبّ و شتم قرار ميدادند و به او جسارت مي کردند و از او برائت ميجستند![27] اين روش تا زمان حکومت عمربن عبدالعزير ادامه يافت که با درايت و شهامت اين حاکم با انصاف اين سنت ظالمانه بر چيده شد و خطبههاي نماز جمعه و سخنرانيها از اهانت به اميرالمؤمنين علي عليهالسلام پاک گرديد.
در دوراني که لعن به حضرت امير عليهالسلام به دستور معاويه رايج بود نه تنها کارگزاران و ايادي معاويه به آن حضرت جسارت ميکردند، بلکه ياران و اصحاب اميرالمؤمنينعليهالسلام را نيز وادار به سب و لعن نسبت به آن حضرت مينمودند! لذا مغيرةبن شعبه (عامل معاويه در کوفه) روزي صعصعهبن صوحان را احضار کرد و از او خواست که در ميان مردم حاضر شود و حضرت امير عليهالسلام را دشنام دهد.
صعصعه که هرگز زير بار اين ننگ نميرفت، پس از تهديد ناچار برخاست و طوري کلمات را ادا کرد که مغيره تصور نمود او حضرت را سب کرده است؛ ولي او توريه کرد و خود مغيره را سب نمود و چنين گفت: «اي مردم، همانا امير شما به من فرمان داده که علي را لعن کنم، پس او را لعن کنيد که خدا او را لعنت نمايد.» [28] و مراد صعصعه از مرجع ضمير «فالعنونه» و ضمير «لعنه» خود مغيره بود نه حضرت علي عليهالسلام.
او نظير همين کار را در برابر معاويه در کوفه - پس از واقعه تلخ صلح امام حسنعليهالسلام - انجام داد، معاويه گفت: تو با اين کار قصد لعن مرا کردي نه علي عليهالسلام را، صعصعه دوباره بالاي منبر رفت و اين بار آشکار لعن کنندگان امام عليهالسلام را لعن کرد، لذا معاويه او را از کوفه اخراج و به جاي ديگري تبعيد کرد. [29]
وفات صعصعه
درباره تاريخ وفات صعصعه دو قول است: از محسن امين نقل است که صعصعه در زمان حکومت معاويه در شهر کوفه درگذشت و روح بلندش به ملکوت اعلي پيوست و پيکر مطهرش در قبرستان کوفه به خاک سپرده شد. [30]
اما از تنقيح المقال استفاده ميشود که او تا عصر امام حسين عليهالسلام زنده بوده و در جنگ توابين شرکت نمود و در همان جنگ به شهادت رسيده است. [31]
________________________________________________________
پی نوشت:
[1] ر. ک: همين اثر، ج 1، ص 34.
[2] اسد الغابه، ج 3، ص 20؛ ر. ک: الغدير، ج 9، ص 43.
[3] الغدير، ج 9، ص 43.
[4] الغدير، ج 9، ص 46.
[5] اسدالغابه، ج 3، ص 20.
[6] ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 129.
[7] ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 2، ص 130.
[8] حج 22، آيه 38.
[9] الغدير، ج 9، ص 147؛ ر. ک: قاموس الرجال، ج 5، ص 122.
[10] زيرا پيامبران بني اسرائيل و حضرت ابراهيم عليهمالسلام از سرزمين شام بودند.
[11] اين قسمت و پاسخ آن از عقد الفريد است.
[12] اختصاص مفيد، ص 64؛ عقدالفريد، ج 3، ص 366.
[13] الجمل، ص 108.
[14] رجال کشي، ص 68، ش 122.
[15] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 179.
[16] ر. ک: تاريخ طبري، ج 4، ص 530 و شرح حال زيد بن صوحان و سيحان بن صوحان در همين اثر.
[17] ر. ک: وقعه صفين، ص 160.
[18] ر. ک: الاختصاص، ص 121.
[19] سخن صعصعه مضمون همان حديث پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله است که فرمود: «علي مع الحق و الحق مع علي، يدور حيثما دار علي».
[20] الاختصاص، ص 121.
[21] در رجال کشي عبارت امام عليهالسلام اين گونه آمده: «يا صعصعه، لا تتخذ عيادتي لک اُبهة علي قومک.» و جواب صعصعه چنين آمده است: «بلي واللَّه أعدّها منّةً مِن اللَّه عليَّ و فضلاً».
[22] سفينة البحار، ج 2، ص 30 ماده صعب، و به رجال کشي، ص 67، ح 121 رجوع شود.
[23] احتمالاآن شخص امام حسن مجتبي عليهالسلام بوده است.
[24] شرح ابن ابي الحديد، ج 6، ص 119؛ مقاتل الطالبيين، ص 23.
[25] ر. ک: بحارالانوار، ج 42، ص 295؛ و با اختصار سفينة البحار، ج 2، ص 31، ماده صعب.
[26] همان، ج 42، ص 242.
[27] شجره خبثيه بنياميه که با سر کار آمدن معاويه جان تازه گرفت و پس از شهادت امير مؤمنان علي عليهالسلام به قدرت بلامنازع تبديل گرديد براي تسلط و محکم کردن پايههاي حکومت خويش و تضعيف علويون و خاندان رسالت برنامهريزي حساب شدهاي را به کار بستند و توانستند هزار ماه بر کشورهاي اسلامي حکومت کنند و خود را جانشين پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و رهبران اسلام محمدي معرفي نمايد، از جمله کارهاي آنها که سبب تقويت و بقاي حکومت آنها گرديد سبّ و شتم به اميرالمؤمنين علي عليهالسلام در خفا و آشکار بود، او دستور داده بود در تمام نمازهاي جمعه به آن حضرت جسارت کنند. جالب اين جا است که وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله ديد زني روزهدار کنيز خود را مورد سبّ قرار داده، حضرت او را به خوردن غذا فراخواند، زن گفت: من روزهدارم. حضرت فرمود: «کيف تکونين صائمة و قد سببّت جاريتک؟ تو چه روزهداري هستي که کنيزت را سبّ ميکني؟» (بحارالانوار، ج 97، ص 351)آيا اسلامي که اجازه نميدهد، خانمي کنيز و خدمتگزار خود را سبّ کند چه طور ميشود در حکومت بنياميه که داعيه رهبري اسلامي را دارند به اميرالمؤمنين سبّ ميکنند و بر آن افتخار ميورزند و کسي هم جلودار آنان نميشود؟ زيرا از ديگر برنامههاي معاويه سرکوبي ياران و دوستداران اميرالمؤمنين عليهالسلام بود به طوري که حجر و يارانش را به جرم اعتراض به زياد بن ابيه که جسارت به ساحت مقدس اميرالمؤمنين ميکردند بالاي دار بردند و عمرو بن حمقها به غارها پناه بردند، در حکومت حجاج بن يوسف ثقفي زبان بسياري از ثناگويان اميرالمؤمنين از حلق بيرون کشيده شد، به علاوه جمع زيادي از دوستداران علي عليهالسلام را با تطميع به پول و مقام دور خود جمع کردند و با ايجاد رعب و وحشت و غارت اموال مردم و خراب کردن خانههايشان توانستند حکومت خود را محکم کنند و هزار ماه بر کشورهاي اسلامي حکومت بلامنازع داشته باشند! کار معاويه و يارانش به جايي رسيد که حتي مخلصين به حضرت علي عليهالسلام را وادار ميکردند که بالاي منبر رفته و در ملأ عام به حضرت سبّ نمايند که يکي از نمونههاي آن صعصعة بن صوحان است که البته اگر چه از سوي اميرالمؤمنين عليهالسلام از قبل مجاز بودند به آن که حضرت را موقع تهديد و فشار سبّ کنند، اما در عين حال آنان توريه ميکردند و در سبّي که ميکردند قصدشان حاکم زمان بود، ولي معاويه و يارانش به ظاهر موفق به کار خود ميشدند.
[28] شرح ابن ابي الحديد، ج 15، ص 257.
[29] ر. ک: رجال کشي، ص 69، ش 123.
[30] اعيان الشيعه، ج 7، ص 388.
[31] ر. ک: تنقيح المقال، ج 2، ص 63.
منبع: اصحاب امام علی علیه السلام
نویسنده: سيد اصغر ناظم زاده قمي
نوشته شده توسط گروه اصحاب در روز يکشنبه 1390/5/9 ساعت 32:21
من این مطلب را پسندیدم
|