• عمّار بن ياسر
موضوع: اصحاب
کلمات کليدي: عمار بن یاسر، شهادت، قثم بن عباس
ابو يَقظان، عمّار بن ياسر بن عامر مَذحِجي که مادرش (سُميّه) نخستين شهيد راه خدا بود، از پيشتازان در ايمان و هجرت و از استوار گامانِ راست قامتي است که در آغازين روزهاي جلوه اسلام، همراه پدر و مادرش شکنجههاي مشرکان را با همه توان، تاب آورد و در طريق حق، لحظهاي ترديد بر جانش ننشست.[1]
او از پاک سرشتاني است که پيامبر خدا به حق مداري، پاک طينتي و آکندگي جانش از ايمان، گواهي داد و تأکيد کرد که آتش دوزخ، هرگز به اين جان منوّر، نزديک نخواهد شد.[2]
او از معدود کساني است که پس از پيامبر خدا، «حقّ خلافت» و «خلافت حق» را پاس داشت و هرگز از صراط مستقيم، کناره نگرفت.[3] با علي عليه السلام بر پيکر پاک فاطمهعليها السلام نماز خواند[4] و همچنان همگام علي عليه السلام باقي ماند.
او به روزگار عمر، مدّتي فرماندار کوفه شد[5] و در فتح برخي از سرزمينها، فرماندهي رزمندگان را به عهده داشت.[6] به هنگام حاکميت عثمان، در صف مخالفان جدّي او قرار گرفت[7] و بارها از رفتار وي انتقاد کرد تا بدانجا که خليفه آهنگ تبعيد او (به رَبَذه) را ساز کرد ؛ امّا مخالفت علي عليه السلام وي را از دست يازيدن به اين هدف، باز داشت.[8]
او را به خاطر صراحتش در گفتارها، به دستور عثمان، کتک زدند. عثمان، خود نيز او را مضروب ساخت و آن بزرگوار تا آخر عمر از آثار آن ضربهها رنج ميبرد.[9]
شرکت سختکوشانه او در جنگ جمل و تصدّي فرماندهي سواره نظام لشکر علي عليه السلام جلوه بسيار داشت.[10] در صِفّين نيز مسئوليت پياده نظام کوفه و نيز قاريان را به عهده داشت.[11] او بارها با عمروعاص و ديگر مخالفان امام عليه السلام سخن گفت و با منطقي استوار و استدلالهايي متين، حق را نماياند.[12]
اين چهره درخشان و صحابي بزرگوار، در جنگ صِفّين، شهد شهادت نوشيد[13] و بدين سان، پيشگويي شگفت پيامبر خدا که فرموده بود:«تو را گروه متجاوز ميکشند»، به واقعيّت پيوست.[14]
عمّار، در هنگام شهادت، 93 سال داشت.[15]
خبر غيبي پيامبر صلي الله عليه وآله درباره کشته شدن عمّار ياسر به دست گروه متجاوز، با متنهايي مشابه و طُرُق متعدّد، نقل شده است و مردم به عمّار به ديده معياري براي جداسازي حق از باطل مينگريستند. اين حديث به اين گونهها نقل شده است:
«تو را گروه متجاوز ميکشند»، «عمّار را گروه متجاوز ميکشند» و «او را گروه متجاوز ميکشند».
بيست و هفت نفر از اطرافیان پيامبر صلي الله عليه وآله اين حديث را گزارش کردهاند. اينان:
ابو سعيد خُدْري، عمرو بن عاص، عبد اللَّه بن عمرو بن عاص، معاويه، ابو هريره، ابو رافع خزيمة بن ثابت، ابو اليسر، خود عمّار، امّ سَلَمه، قَتادة بن نعمان، ابو قَتاده، عثمان بن عَفّان، جابر بن سَمُره، کعب بن مالک، اَنَس بن مالک، جابر بن عبد اللَّه، ابن مسعود، حُذَيفه، ابن عبّاس، ابو ايّوب، عبد اللَّه بن ابي هُذَيل، عبد اللَّه بن عمر، ابو سعد، ابو اُمامه، زياد بن فرد و عايشه هستند.[16]
برخي مانند ابن عبد البَر[17] و ذهبي[18] و سيوطي،[19] به متواتر بودن اين حديث، تصريح کردهاند. اين حديث، در پي شهادت عمّار، مشکلاتي را براي معاويه پديد آورد و او ناچار شد چنين توجيه کند که:
ما او را نکشتيم. وي را کسي کشته که او را به جنگ آورده است![20]
و امام علي عليه السلام هم در پاسخ به او فرمود:
«پس پيامبر خدا را بايد قاتل حمزه بدانيم!».[21]
_______________________________________________________________
پی نوشت:
[1] الطبقات الکبري:246:3 و 249، أنساب الأشراف:180:1-182.
[2] المستدرک علي الصحيحين: 4666:148:3، الطبقات الکبري:249:3، حلية الأولياء:22:140:1، الجمل:102، وقعة صفّين:324، رجال الکشّي:57:127:1.
[3] الخصال:4:464 و 9:607، عيون أخبار الرضا:1:126:2، الاحتجاج:6:195:1.
[4] الخصال:50:361، رجال الکشّي:13:34:1، الاختصاص:5، تفسير فرات:733:570.
[5] المستدرک علي الصحيحين:5663:438:3، الطبقات الکبري:255:3.
[6] تاريخ الطبري:41:4 و 90 و 138.
[7] الطبقات الکبري:260:3، أنساب الأشراف:197:1 و 162:6، تاريخ دمشق:473:43.
[8] أنساب الأشراف:169:6، الفتوح:378:2، تاريخ اليعقوبي:173:2.
[9] أنساب الأشراف:161:6-163، الفتوح:373:2.
[10] ر.ک:ج 5، ص 77 (فرماندهان سپاه امام علي) و ص 78 (فرماندهان سپاه ناکثين).
[11] وقعة صفّين:208، تاريخ الطبري:11:5 و 15.
[12] وقعة صفّين:319 و 320 و 339 - 336، تاريخ الطبري:39:5.
[13] ر.ک:ج 6، ص 156 (شهادت عمّار بن ياسر).
[14] اين حديث متواتر است. ر. ک:ج 6، ص 156 (شهادت عمّار بن ياسر).
[15] المستدرک علي الصحيحين:5657:436:3، التاريخ الکبير:107:25:7.
[16] صحيح البخاري:2657:1035:3، صحيح مسلم:70:2235:4 و 72:2236 و 73.
[17] الاستيعاب:1883:231:3.
[18] الإصابة:5720:474:4، سير أعلام النبلاء:84:421:1، تاريخ الإسلام:580:31.
[19] الأزهار المتناثرة في الأخبار المتواترة:104:76.
[20] الأمالي، صدوق:665:489.
[21] شرح نهج البلاغة:835:334:20، بحار الأنوار:16:33.
نوشته شده توسط گروه اصحاب و یاران در روز چهارشنبه 1390/3/25 ساعت 8:34
من این مطلب را پسندیدم
|