• خالد بن معمر بن سدوسی
موضوع: اصحاب
کلمات کليدي: خالد بن معمر بن سدوسی
خالد از سران ربيعه بصره و از اصحاب مخلص اميرالمؤمنين عليهالسلام است که در دو جنگ جمل و صفين حضور داشته است. امير مؤمنان عليهالسلام چون پرچمهاي قبايل را بست و فرماندهان را معين نمود، خالد بن معمر را بر قبيله ذهل بصره قرار داد.
آمادگي خالد در جنگ با معاويه
هنگامي که امير المؤمنينعليهالسلام آماده کارزار با معاويه گرديد، نامهاي به ابن عباس فرماندار بصره نوشت تا مردم را براي پيوستن به اميرالمومنين و حرکت به سوي شام بسيج نمايد.
ابن عباس پس از خواندن نامه امام عليهالسلام براي آنان و تحريک و تحريض به حمايت از آن حضرت، «احنف بن قيس» و «عمرو بن مرجوم عبدي» هر کدام برخاستند و مطالبي را در حمايت از حرکت به سوي کوفه و جنگيدن در رکاب اميرالمؤمنين عليهالسلام اعلام داشتند. سپس خالد بن معمر برخاست و در پاسخ به نداي امام عليهالسلام چنين گفت:
ما فرمانت را شنيديم و آن را با ميل و رغبت اطاعت ميکنيم، هر زمان که دستور کوچ کردن دهي کوچ ميکنيم، و هر که ما را دعوت نمايي، ما را مطيع و منقاد خواهي يافت و اجابت ميکنيم. [1]
اميرالمؤمنين علي عليهالسلام، سپاه خود را به هفت دسته تقسيم کرد و بر هر دستهاي اميري قرار داد، «سعد بن مسعود» را بر گروه قيس و عبدالقيس و «حجر بن عدي» را بر کنده و... و نيز سپاهيان بصره را نيز به لشکرهايي تقسيم کرد و بر هر لشکري اميري قرار داد، «خالد بن معمر» را بر قبيله بکر بن وائل از نيروهاي بصره قرار داد و «عمرو بن مرجوم عبدي» را بر عبدالقيس و «احنف بن قيس» را بر قبايل تميم، ضبه و رباب، و «شريک بن اعور» را بر اهل عاليه گماشت. سپس دستورالعملي جامع و حکيمانه براي تمامي فرماندهان لشکر صادر نمود. [2]
اتهامي که زدوده شد
در جنگ صفين رفتاري در مورد خالد بن معمر مشاهده ميشد که بيانگر حالت ترديد در حرکات و اعتقادش بود، لذا جمعي از افراد ميخواستند او را از امام عليهالسلام و سپاه حق جدا سازند يا حداقل رفع ترديد و دغدغه خاطر او را نمايند. لذا در يکي از روزهاي جنگ صفين گروهي نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام آمدند و عرضه داشتند: ما گمان ميکنيم که «خالد بن معمر سدوسي» با معاويه مکاتبه کرده است و بيم آن داريم که با او بيعت کرده و به او ملحق شود و ضربهاي به سپاه شما وارد سازد.
حضرت علي عليهالسلام براي آن که اين اتهام ردّ يا اثبات شود و در ضمن خاطر اين گروه هم آسوده باشد، بلافاصله کسي را در پي خالد و تني چند از مردان شريف قبيله ربيعه (که خالد از همان قبيله بود) فرستاد و آنان را به حضور طلبيد و پس از حمد و ثناي الهي خطاب به گروه ربيعه فرمود:
اما بعد، اي گروه ربيعه، شما ياران من هستيد و دعوت مرا اجابت کرديد و مورد وثوقترين مردم عرب نزد من ميباشيد، به من خبر رسيده که معاويه با اين دوست شما «خالد بن معمر» مکاتبه داشته، اينک او را با شما خواستم تا خود شما ميان من و او گواه باشيد و سخنان من و او را بشنويد و نظر بدهيد.
آن گاه به خالد فرمود:
اي خالد بن معمر، اگر آنچه از تو به من گزارش شده صحيح باشد، من خدا را و همه مسلماناني که اين جا حاضرند، گواه ميگيرم که تو در اماني به هر جاي عراق يا حجاز و يا سرزمين ديگري که زير سلطه و حکومت معاويه نباشد ميخواهي بروي، برو [3] و اگر بر تو دروغ بستهاند با سوگندهايي اطمينانآور، قلبهاي ما را به صدق گفتار خود مطمئن ساز و آرام ببخش.
خالد براي آن که به قلب امام و پيشوايش اطمينان بخشد، سوگند ياد کرد که بين او و معاويه هيچ نامهاي رد و بدل نشده و گزارش رابطه با معاويه کذب است. خالد بن معمر بدين ترتيب اتهام وارده را از خود دور ساخت و آن را به شدت تکذيب نمود و در معرکه جنگ نيز با دلاور مرديهايي که از خود بروز داد، ارادت و ايمان خود را به اميرالمؤمنينعليهالسلام به اثبات رساند.
در اين ميان گروهي از قبيله ربيعه گفتند: «و اللَّه لو نعلم انه فعل لقتلناه؛ به خدا سوگند، اگر بدانيم خالد چنين کاري کرده و با معاويه مراودهاي دارد، او را ميکشيم.» بعد زياد بن خصفه از امير مؤمنان عليهالسلام خواست که خالد را به سوگند موکد فراخواند که روزي خيانت نکند، امير المؤمنين عليهالسلام نيز خالد را سوگند دارد و او هم قبول کرد. [4]
موضعگيري خالد در برابر علباء
هنگامي که «علباء بن هيثم»، «خالد بن معمر» را به جدا شدن از علي عليهالسلام و پيوستن به معاويه تشويق کرد، خالد او را ملامت کرد و چنين گفت:
اي علباء، چرا براي خود و خانوادهات از خدا نميترسي، خود و خويشان نزديکت را مراقب باش، تو پيش علي چه اميد و آرزويي ممکن است داشته باشي؟ علي مردي است که از او خواستم و پيشنهاد کردم که فقط چند درهم بر مقرري حسن و حسين بيفزايد، شايد اندکي از سختي زندگي خود را کاهش دهند؛ اما او نه تنها نپذيرفت بلکه خشمگين شد و انجام نداد. [5]
خالد با اين سخنان ارزنده، علباء را نصيحت کرد و او را از چنين تفکري درباره اميرالمؤمنين عليهالسلام منع کرد.
سخنان آتشين خالد در معرکه صفين
در يکي از روزهاي بسيار سخت صفين که سپاهيان شام حمله شديدي را آغاز کرده بودند خالد متوجه شد برخي از گروه ربيعه که قدرت و جرأت کمي در برابر حملههاي دشمن دارند، در حال عقبنشيني هستند و سستي از خود نشان ميدهند، از اين رو آنان را تعقيب کرد و به معرکه قتال بازگرداند. [6] وقتي صفهاي ربيعه استوار شد و از هر حيث آماده نبرد گرديدند، سخناني آتشين به اين شرح بيان داشت:
اي گروه ربيعه، همانا خداوند متعال هر يک از شما را از زادگاه و موطن خويش در اين جا جمع کرده است، و از آن هنگام که خداوند زمين را براي شما گستراند اين چنين اجتماع نکرده بوديد، اينک اگر شما در نبرد با دشمن بهراسيد و از مقابله با آنها خودداري کنيد و به مصافشان نرويد، خدا از شما خشنود نخواهد شد، و شما هم از شرِّ نکوهشگران و طعنهزناني که فردا ميگويند: ربيعه شرف خود را از بين برد و آبروي خود را پايمال کرد، در امان نخواهيد ماند. پس پيش برويد و استقامت کنيد و رضاي خدا را بجوييد، تهور و شجاعت و صبر و استقامت از سجايا و ويژگيهاي شماست. بدانيد که اگر صبر پيشه کنيد و در نيّت خود صادق باشيد، مأجور خواهيد بود و کسي که به اجر و ثواب الهي چشم داشته باشد، پاداش او شرف دنيا و کرامت آخرت خواهد بود. و خداوند هرگز اجر نيکوکاران را ضايع نخواهد کرد.
نظر خالد پس از حيله معاويه
هنگامي که سپاه معاويه قرآنها را بر سر نيزهها کردند، اصحاب علي عليهالسلام با خود به گفت و گو و مشاوره پرداختند. در اين ميان يکي از کساني که اظهار نظر نمود، «خالد بن معمر سدوسي» بود. او خطاب به حضرت علي عليهالسلام عرض کرد:
اي امير مؤمنان، ما روزي که نبرد در رکاب شما را پذيرفتيم، بر آن بوديم که هرگز اجازه ندهيم احدي در اين جنگ بر ما پيشي بگيرد و غيرت و رشادت بيشتري از خود نشان دهد، بلکه همواره تلاش کردهايم که فداکارترين بخش سپاه شما باشيم. ما همه اينها را زاد و توشه آخرت خود ساختهايم و بهترين امر در نظر ما آن است که قادر به انجام آن باشيم و از عهدهاش برآييم، ما اگر چه در صحنه نبرد از همه پيشي گرفتهايم با اين حال هم اکنون نظرمان اين است که اگر شما صلاح بدانيد، پيشنهاد دشمن را قبول کنيم و اگر نظر شما چيز ديگري است، بدون شک نظر شما براي ما برتر و بهتر است. [7]
در اين گفتار «خالد بن معمر» نظر خود و قبيله ربيعه را بيان کرد که همانا گوش به فرمان امام عليهالسلام هستند و بدون شک نظر امام را بر نظر خود مقدم ميدارند.
با توجه به سوابق «خالد بن معمر» که در تاريخ آمده، بر ما قطع و يقين است که او هيچ اعتقادي به معاويه نداشته و در انجام وظيفه همان راهي را ميرفته که امام عليهالسلامترسيم مينموده است.
خالد در مجلس معاويه
خالد بن معمر پس از شهادت اميرالمؤمنينعليهالسلام نزد معاويه رفت و براي خود و قومش امان طلبيد. معاويه به او گفت: سبب و علت علاقهات به علي عليهالسلامچيست؟ خالد گفت: اي امير مرا معاف دار. اما معاويه راضي نشد و اصرار کرد که علت را بگويد. ناچار خالد لب به سخن گشود و گفت:
براي سه چيز علي عليهالسلام را دوست ميدارم: براي حلم و گذشتش به هنگام خشم و غضب؛ و صداقت و راستگويياش به هنگام گفتن؛ و عدل و دادگستريش به هنگام حکم و قضاوت. [8]
________________________________________________________
پی نوشت:
[1] وقعة صفين، ص 117.
[2] شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 193.
[3] اين گونه آزادي و دموکراسي فقط در مکتب علي عليهالسلام وجود دارد و در هيچ جاي دنيا و در هيچ مکتبي يافت نميشود که فرمانده کل سپاه حاضر شود يکي از نيروهاي مهم و دلاورش و فرمانده بخشي از سپاهش از او جدا شود و به سلامت به هر جا که خواهد برود و فقط به او اجازه ندهد به دشمن ملحق شود تا کمکي بر ضد خود او باشد و از مکاتبه او با معاويه که در جبهه مخالف او قرار دارد، صرف نظر نمايد. کجايند مدعيان راه علي عليهالسلام که نظاره کنند و دست از کينه و عداوت بردارند و نسبت به مخالفين خود مدارا کنند.
[4] وقعة صفين، ص 287؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 5، ص 225.
[5] شرح ابن ابي الحديد، ج 10، ص 250.
[6] ابن ابي الحديد، در شرح خود ج 5، ص 228 مينويسد: «خالد بن معمر» فرار کرد و مجدداً به صفوف ربيعه بازگشت و اين خطبه را خواند: «يا معشر ربيعه تا آخر»، اما ابن مزاحم در «وقعة صفين» مينويسد: گروهي از ربيعه فرار کردند نه خالد. با توجه به اين که مدرک شرح ابن ابيالحديد همان وقعة صفين است، مدرک و قول صحيح وقعة صفين است نه شرح ابن ابي الحديد؛ و در ثاني آيا مگر ممکن است کسي فراري بوده باشد و بازگردد و براي قوم خود خطبه بخواند و آنها را به مقاومت دعوت کند. لذا به نظر ميرسد اين که ابن ابي الحديد گفته: «فلما رجع خالد بن معمر.فقال: يا معشر ربيعه...» سهو قلم است و صحيح عبارت اين است: «فلما رجع بعض ربيعة...».
[7] وقعة صفين، ص 485.
[8] الفصول المهمه، ص 129؛ ر. ک: شرح ابن ابي الحديد، ج 18، ص 11؛ و در عقد الفريد، ج 2، ص 282، با اين عبارت آمده که معاويه گفت: «کيف حُبُّک لعلي بن أبي طالب؟ قال: أحبّه لثلاث خصال: علي حلمه إذا غضب، و علي صدقه إذا قال، و علي وفائه إذا وعد».
منبع: کتاب اصحاب امام علی علیه السلام
نویسنده: سيد اصغر ناظم زاده قمي
نوشته شده توسط گروه اصحاب در روز يکشنبه 1390/5/9 ساعت 31:59
من این مطلب را پسندیدم
|